ایماء

ایماء به معنای اشاره و کنایه؛ ساده ترین نام برای دفتری است که از هر دری سخنی کوتاه به میان آورده و امیدوار است اگر مفید نیست مضر نیز نباشد

ایماء

ایماء به معنای اشاره و کنایه؛ ساده ترین نام برای دفتری است که از هر دری سخنی کوتاه به میان آورده و امیدوار است اگر مفید نیست مضر نیز نباشد

مشخصات بلاگ
ایماء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالْعَصْرِ ﴿١﴾
إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾
إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾
.
.
.
قال الإمام الحسین بن علی:
إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا هر آن جایى که دین وسیله زندگى آنها باشد، دین دار باقی می مانند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
.
.
.
گنهکار اندیشناک از خدای/
به از پارسای عبادت‌نمای//
#سعدی

نویسندگان

دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش می گه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن!؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارن و خودشونو نمیتونن کنترل کنن؟!!

همکلاسی ایرانی لبخندی میزنه و میگه: ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی میتونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!

دانشجوی انگلیسی با عصبانیت می گه: نه! مگه ملکه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و رابطه داشته باشن!!!

دانشجوی ایرانی هم بی درنگ می گه: خانوم های ایرانی همشون ملکه هستن.


یک روز بعد از تحریر:
چه کسی می گوید که گرانی اینجاست!؟
دوره ی ارزانیست!
چه شرافت ارزان!
تن عریان ارزان!
و دروغ از همه چیز ارزان تر!
آبرو قیمت یک تکه ی نان!
و چه تخفیف بزرگی خورده است!
قیمت هر انسان... .

و در آخر توصیه می کنم قبل از اینکه وبلاگ خط مکتبی رو ببندید این مطلب رو بخونید.


* ایمیلی که با تغییر و اضافاتی بسیار اندک دوباره به نوا در آمد.


  • ابوذر محمدی

تا من و شلوارم سوار مترو شدیم، پیرمرد زمزمه کنان و متعجب طعنه تی زد:<< بسم الله الرحمن الرحیم >>.

من و شلوارم به روی خودمان نیاوردیم؛ کمی جلوتر مرد میانسالی را دیدم که به ما خیره شده است. انگار برای اولین بار بود که من و شلوارم را می دید. من و شلوارم به این نگاه ها عادت داریم. مردم دوست دارند به دیگران همان چیزهایی را بپوشانند که خودشان می پوشند و گرنه تمام وجودشان علامت سؤال می شود. مردم اصلا ذره ای به دیگران احترام نمی گذارند. من این رفتارها را نمی فهمم.

حالا دیگر شرایط تغییر کرده است. شلوار پاره نداشته باشی، به قول خارجی ها cool یا باحال نیستی!...

جالبه که اکثر عزیزان شلوار پاره پوش اعتقاد دارند که تقلید از هر چیزی که باشه، چیز جالبی نیست در صورتیکه خودشون و افکارشون قربانی همین تقلید کورکورانه هستند اما سر در برف دارند!

تاریخچه شلوارهای جین <<پاره>>:

سالهای 1950-1970: طبق آمار اینترنتی 99 درصد یاغی گران و قاتلان آمریکایی شلوارهای پاره به تن می کردند.

30 آگوست 1955: ژنده پوشان خیابانی با شلوارهای پاره به تکدی گری می پردازند.

اواسط سال 1971: طرح بازیافت لباس های کهنه؛ وصله کردن شلوارهای پاره رفته رفته محبوب می شود.

سال 1974: گروه موسیقی راک آمریکایی<<the ramones>>شلوارهای پاره می پوشند.

سال 1977: کنسرت موسیقیlggy pop شلوارهای پاره با پین متنوع آراسته می شوند.

سال 1980: شلوارهای پاره و موهای بلند طرفداران کمتری پیدا می کند.

سال 1984: جین های از پیش پاره شده به بازار می آیند.

سال 1986: موج شلوارهای پاره به اروپا می رسد.

11 ژوئن 1986: اولین مقاله روزنامه ای به موضوع شلوارهای پاره می پردازد.

سال 1987: شیوع لباس های رسمی پاره در محافل و مجالس.

سال 1989: طی یک مصاحبه مطبوعاتی عنوان می شود <<والدین باورشان نمی شود که پول شلوارهای پاره را می دهند.>>

اواخر سال 1989: مد در خدمت طراحان لباس های پاره.

سال 1990: خواننده زن آمریکایی<<مدونا>> جین پاره می پوشد.

سال 1992: بازیگران هالیوودی به استقبال شلوارهای پاره می روند.

و حالا بعد از گذشت بیش از یک دهه، شلوار پاره به ایران می آید؛ ظاهرا تقلید کنندگان از این مد در ایران بیش از یک دهه عقب افتاده اند...

قال الکاظم(علیه اسلام):

انّ لله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة. فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنه فالعقول؛ خداوند دو حجت بر مردم دارد: حجتی آشکار و حجتی پنهان. حجت آشکار پیامبران و امامان هستند و حجت پنهان عقل است. (اصول کافی ج1 ص16)


* ایمیلی که بدون هیچ دخل و تصرفی دوباره به نوا در آمد.


  • ابوذر محمدی

خسته دل است و بینوا، با انبانی از حاجت و گرفتاری؛ برای آخرین بار رو سوی حرم کرده و قصد زیارت دارد؛ با هزار ترس روبروی ضریح می ایستد و سلام می دهد؛ اشک از چشمانش سرازیر است، قلبش گرم و لرزان، زیارت نامه را روی دست می گیرد و با رسول خدا و پاره تنش که به روایتی شاید در همان حوالی باشد، صحبت می کند؛ دقایقی فقط نگاه می کند و التماس در نگاهش موج می زند؛ تعظیم می کند و از بارگاه ملائک پاسبان مرخص می شود، در حالی که به زیر لب زمزمه کنان می خواند:

یافاطمه من عقده ی دل وا نکردم/ گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم

دوباره همه ی حرف های روحانی کاروان و همراهیانش را مرور می کند تا کمی دلگرم شود و از این حال و هوا بیرون بیاید:

زیارت یعنی به حضور کسی رفتن و او را ملاقات کردن با هدف تجلیل و بزرگ داشت و تکریم او. زیارت پیشوایان و بزرگان دین به معنای حضور در کنار قبر مطهر آنهاست که هم نوعی قدرشناسی از مقام رفیع آنهاست و هم بیعتی مجدد است با این حضرات و نشان دهنده پایداری بر آرمانهای ایشان می باشد.

تشرف و حاجت طلبیدن از آنها نشان دهنده اعتقاد زائر به جایگاه ویژه این بزرگان در درگاه الهی است. زائر معتقد است در کنار قبری آمده است که صدایش را می شنود و می تواند برای رفع حوائجش به درگاه الهی شفاعت کند.

حضور در محضر بزرگان دین آدابی دارد که رعایت آنها هم ثواب زیارت را بیشتر می کند و هم بهره معنوی زیارت و آثار تربیتی آن را دو چندان می نماید.

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم)  لعلی (علیه السلام):

یاعلی من زارنی او زار احدا من ذریتی زرته فی یوم القیامة فانقذته من اهوالها؛ هر کسیکه زیارت کند مرا یا یکی از ذریه من را، زیارت می کنم او را روز قیامت و از هولهای قیامت او را نجات می دهم. (ثواب الاعمال ص242)

پس از چند لحظه با معرفتی افزون تر از گذشته، اشکی روان و آشوبی بیشتر از پیش در کویر دل، دوباره با خود گفت: همه این حرفها درست، اما

یافاطمه من عقده ی دل وا نکردم/ گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم


* ایمیلی که با اندکی تغییرات و اضافات دوباره به نوا در آمد.


  • ابوذر محمدی

زن ساعت ها به دور از فرزندان و شوهرش در معدن زغال سنگ یا ... کار می کند تا با مرد مساوی شود.

زن فست فود را جایگزین پخت غذا می کند تا در عدم گذران زمان در آشپزخانه با مرد مساوی شود.

زن در مسابقات رالی شرکت می کند و یا ماشین های سنگین را در بیابان می راند تا با مرد مساوی شود.

زن تا دیر وقت بدون ترس در خیابان رفت و آمد می کند و یا به تنهایی با دوستانش به مسافرت می رود تا با مرد مساوی شود.

زن لباس مردانه می پوشد، عفاف را دفن می کند و حجاب را رنگ بی رنگی می زند تا با مرد مساوی شود.

زن ریحانه بودنش را نادیده می انگارد و با آغوشی باز برای سهیم شدن در تجارت جهانی، نقش مهمی در تبلیغات (البته با بدن عریان یا نیمه عریان و چهره ای بزک کرده) ایفا می کند تا با مرد مساوی شود.

زن زیر بار مسئولیت ازدواج نمی رود تا به ظاهر آزاد باشد و با مرد مساوی شود.

آری! زن با مرد مساوی است: زن در انسانیت و رعایت تقوا با مرد مساوی است.

یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر(الحجرات/13)


یک روز بعد از تحریر:
اگر مجالی حاصل شد این مصاحبه و بعد این مطلب را بخوانید تا خدایی نکرده دچار کج فهمی نشده و بدانید که با همه ی این طول و تفاصیل تمامی قله ها برای زنان دست یافتنی است.



*ایمیلی که با اندکی تغییر و تلخیص دوباره به نوا در آمد.


  • ابوذر محمدی

چشمانم را می بندم. یک پرده نقره ای مثل پرده سینما...  

ایام کودکی، جست وخیز کنان، گاهی شاد، گاهی غمگین در پی هم می دوند

آن چنان تند و با سرعت، چونان ابرهای بهاری در آسمان...

می آیند و می روند ... و گذشته ها بر روی هم تلنبار می شوند بی آن که...

    (فاطر/11)  ...وَ مَا یُعَمَّرُ مِن مُّعمَّرٍ وَ لاَ یُنقَصُ مِن عُمرهِ إلاَّ فِی کِتَابٍ ...

و چه زود می گذرد ساعات روز و روزهای ماه و ماه های سال و سال های عمر...!

     الدَهرُ سَاوَمَنی عُمری، فَقلتُ له

    مَا بعتُ عُمری بالدُّنیَا و مَا فیهَا

    ثُمَّ اشتَراهُ بتَدریج بلا ثَمَن

    تَبَّت یَدا صَفَقةٍ قدخَابَ شَاریهَاء!

روزگار بر سر عمرم با من چانه زد

عمرم را به دنیا و هر آن چه در دنیاست، نفروختم

سپس اندک اندک به رایگان از من خرید...

بریده باد دستان سودایی که فروشنده اش زیان کرد...

و عمر، شماره نفس هاست! که هر روزش که می گذرد پاره ای از مرا با خود می برد ...

و یک سال دیگر از عمرم گذشت ... !

     بر عمر هیچ یک از شما روزی اضافه نشو د، مگر با از بین رفتن روزی از مدت زندگانیش...  نهج البلاغه/خ145

  • ابوذر محمدی
هدف خلقت زمین و آسمان انسان است، تا خدا را  آنچنان که شایسته پرستش است، بپرستد.

انسان سمبل، مظهر، رمز خدا بر زمین، خلیفة الله علی الارض، رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند، پر جبریل بسوزد.

زمین و آسمان و همه ی فرشتگان انسان را سجده کردند، تسلیم شدند، جز شیطان گمراه که رجیم شد.

انسان چه موجودی است؟ معصوم است؟ فرشته است؟ یا ظلوم جهول وگناهکار؟

آدمی که از بهشت بیرون شده است، به خاطر عدم اطاعت و معصیت. اخراج از بهشت چه مفهومی دارد؟

و

مخلوقات دو نوع اند: 1.مجبور، همه موجودات هستند، همه قوانین طبیعت و حتی فرشتگان؛ 2.مختار، از روی اراده خود، میل و رغبت خود، اختیار خود، خدا اختیار به انسان داد ( به آدم) آدم فهمید.

به عورت خود نگاه کرد، شرم کرد، شعور و عقلش ظهور پیدا کرد، که اینان لازمه ی اختیار هستند؛ تفکر و اندیشه .

او می تواند با تفکر و تعقل حق را بفهمد، زیبایی را بشناسد، کمال را بفهمد، خلاقیت را درک کند، با احساس و عرفان قلبی خود زیبایی و حق و کمال و خلاقیت را ستایش کند و بپرستد.

آدم نزد خدا در بهشت بود، ولی بهشتی بدون اراده ی او، بدون مسؤلیت، بدون دلخواه او، که ثمره ی زیادی نداشت.

خدا میخواست آدمی به وجود آید که از روی عقل خدا را بشناسد، از روی عرفان خدا را درک کند، و با اختیار و میل و رغبت خویش خدا را بپرستد، و این کمال پرستش است. شناخت، عرفان، عشق، جذبه، صعود و پرستش... این ارزش دارد.

تسبیح اجباری و طبیعی چندان مهم نیست.

  • ابوذر محمدی
همه ی قضیه، قضیه ی انسان است، انسان الهی که نماینده ی خدا بر زمین باشد و چنین انسانی به ندرت یافت می شود ( از دیو دد ملولم و انسانم آرزوست ) وخیلی راه است تا ما به درجه ی چنین انسانی برسیم.

و همه ی مبارزات و مصیبت ها و غم و غصه ها و درد ها و فشار ها و سکوت ها و فریادهای خاموش و بی فروغ، برای ساختن و آماده کردن این بشر برای آن مقام انسانیت است. در زمان پیغمبر اکرم نیز انسان های واقعی انگشت شمار بودند و دیدیم که به محض وفات حضرتش چه غوغا ها به پا کردند، چگونه حق را زیر پا گذشتند، و به یکباره معاویه ای ظالم و اشرافی و فاسق به قدرت و حکومت رسید.

و علی چنین مشکلی داشت، انسان های واقعی اطراف او از انگشتان دست تجاوز نمی کردند، طلحه ها و زبیر ها و مدعیان قرآن و اسلام مثل خوارج بر علی قیام کردند و علیه علی شمشیر زدند تا اینکه مولود خانه حق را در خانه حق پس از ملالت های فراوان شهید کردند، و معاویه و یزید را به خلافت رساندند و چه جنایت ها ، خیانت ها، خباثت ها، قتل و غارت ها و ظلم وستم ها که در دل تاریخ به نام اسلام ثبت شد، و مسلمین را به قهقرا برد، و در برابر قدرت های استعماری، مسلمانان را محکوم به اسارت و شکست کرد.

بنابراین مغرور نشوید، ای مدعیان اسلام و انسانیت و انقلاب.

امروز هم مدعیان مکتب و اسلام وتقوی نباید به خود مغرور شوند و این چنین مخالفین خود را به هر دلیل تکفیر کنند و با حربه اسلام و تقوی و ایمان بکوبند، و به خاطر خدا (خیلی خوش بینانه ) آن ها را لجن مال کنند، که این دلیل سقوط از اسلام و تقوی و انسانیت است.

  • ابوذر محمدی

این هم از خباثت‌های دشمنان اسلام که درست چند روز قبل از هفته وحدت در آتش مراسماتی می‌دمند که بر هم زننده وحدت میان مسلمین است. مراسمات نهم ربیع که در بین عموم مردم عناوین دیگری هم دارد، بدعتی خطرناک است که به نام اهل بیت، بزرگترین خیانتها را در حق مذهب تشیع انجام می‌دهد. روشنگری درباره این خرافه باید از زوایای مختلفی صورت گیرد.

به  نام فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، به کام دشمنان ایشان

دیدگاه مقام معظم رهبری درباره اینگونه اقدامات بر کسی پوشیده نیست، اما خالی از لطف نخواهد بود که در ابتدای بحث، کلامی از ایشان آورده شود:

«بعضی‌ها به نام شادکردن دل فاطمه‌زهرا، علیها‌السلام، این روزها و در این دوران ما کاری می‌کنند که انقلاب را که محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنیا لنگ کنند! می‌فهمید چه می‌گویم؟ بهترین وسیله‌ای که دشمنان بزرگ انقلاب پیدا کردند برای این‌که نگذارند انقلاب به کشورهای اسلامی برود، می‌دانید چه بود؟

گفتند این انقلاب، اسلامی نیست! گفتند اینها دشمن شما-چند صد میلیون مسلمان- هستند! امام بزرگوارمان ایستاد و گفت این انقلاب، اسلامی است؛ شیعه و سنی در کنار همند؛ پهلوی همند. اگر امروز کسی کاری کند که آن دشمن انقلاب، آن مأمور سیای آمریکا، آن مأمور استخبارات کشورهای مزدور آمریکا، وسیله‌ای پیدا کند، دلیل پیدا کند. نواری پیدا کند، ببرد این‌جا و آن‌جا بگذارد، بگوید کشوری که شما می‌خواهید انقلابش را قبول کنید، این است، می‌دانید چه فاجعه‌ای اتفاق می‌افتد؟

بعضی‌ها دارند به نام فاطمه زهرا، علیها‌السلام، این کار را می‌کنند. در حالیکه فاطمه‌زهرا، علیها‌السلام، راضی نیست. این همه زحمت برای این انقلاب کشیده شد. آن مرد الهی، آن وارث واقعی فاطمه‌زهرا، علیها‌السلام، در زمان ما، آن همه زحمت کشید. این جوان‌های پاک ما این‌جور رفتند خون‌هایشان را ریختند تا انقلاب را بتوانند عالم‌گیر کنند. آن وقت یک نفری که معلوم نیست تحت تأثیر کدام محرکی واقع شده، به نام شادکردن دل فاطمه‌ زهرا، کاری بکند که دشمنان حضرت فاطمه‌زهرا را شاد کند.»

 اصلا خلیفه دوم در این روز کشته شد؟

روز نهم‌ربیع‌الاوّل در فرهنگ عوام شیعه، به روز کشته شدن خلیفه دوّم شهرت یافته است. آنها این امر را مسلّم می‌دانند که در چنین روزی خلیفه دوّم به دست مردی ایرانی به نام ابولؤلؤ مجروح و مقتول می‌گردد. داستان‌ها و افسانه‌های بسیاری نیز در این‌باره میان آنها رواج یافته که بیشتر آنها را می‌توان ساخته و پرداخته فرهنگ عوام دانست. ولی با این حال در این میان دست‌های مشکوکی نیز بوده‌اند که همواره خواسته‌اند به این قضیه دامن زده و آن را از اعتقادات شیعه به شمار آورند.

اما با رجوع به کتاب‌های تاریخی و بررسی آنها به این حقیقت خواهیم رسید که تمامی آنها به اتفاق ماه ذی‌الحجه را به عنوان مَقْتَل خلیفه دوّم معرفی نموده‌اند و با اندکی اختلاف در روز آن، دوشنبه یا چهارشنبه، 26 یا 27 ذی‌الحجه را به عنوان روز مجروح شدن خلیفه دوّم شناخته‌اند. به‌گونه‌ای که می‌توان گفت وقوع این حادثه در این ماه از امور قطعی و متواتر در نزد تاریخ‌نویسان بوده است. (برای مشاهده اسناد این کتابها نگاه شود به: کتاب نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 10-13.)

علاوه بر اجماع تاریخ‌نویسان بر وقوع قتل خلیفه دوّم در ماه ذی‌الحجه، بسیاری از بزرگان و علمای شیعه نیز در هنگام بحث از کشته شدن خلیفه دوّم تاریخ آن را در ماه ذی‌الحجه دانسته‌اند به گونه‌ای که حتی بعضی از آنان با تصریح به نادرست بودن نسبت روز نهم‌ربیع به روز کشته شدن خلیفه دوّم، اجماع شیعه و سنی را بر وقوع این حادثه در ماه ذی‌الحجه یافته‌اند. که تعدادی از این بزرگان عبارتند از: شیخ مفید، ابن ادریس حلی، سید بن طاووس، شیخ ابراهیم بن علی کفعمی و علامه‌ی حلی و ...(قدس الله اسرارهم) (برای مشاهده عبارات این بزرگان نگاه شود به: کتاب نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 14-20)

 روایتی جعلی برای بی‌بند و باری

همان‌گونه که گفته شد تمامی مورخان شیعه و سنی اذعان دارند که قتل خلیفه دوّم در اواخر ذی‌الحجه سال 23 هجری بوده است. از این جهت باید دانست که چه چیزی باعث شده تا بعضی این روز را به عنوان روز قتل خلیفه بشناسند.

با مراجعه به نقل قول‌ها استفاده می‌شود که رأی نهم‌ربیع مستندی به جز روایتی مشهور به «رفع القلم» ندارد. که این روایت نیز علاوه بر آنکه دارای سندی سست و ضعیف می‌باشد دارای متنی موهن و غیر قابل قبول است. (برای بررسی سایر موارد نادرستی که در این روایت موهن وجود دارد نگاه شود به: کتاب نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 34-41 )

همچنان‌که آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی درباره‌ی این روایت می‌فرمایند: «روایت علی بن مظاهر[=همان روایت نهم ربیع]، از نظر متن و سند ضعیف است و آن را در کتب معتبر و اصیل شیعه نیافتیم، هم‌چنان‌که شناختی نسبت به علی بن مظاهر که از علماء شیعه به حساب آورده شده وجود ندارد، و وجود چنین روایات مجهولی در مجامع بزرگ حدیثی شیعه، که مؤلفِ آنها صرفاً برای جمع‌آوری اخبار و بدون بررسی اعتبار سند و متن آنها همت گماشته است، چندان بعید نیست» (نهم ربیع جهالتها خسارتها، مهدی مسائلی، ص 41)

متأسفانه جاعلان این روایت برای نشان دادن فضیلت نهم ربیع مطلب دروغی را از زبان پیامبراکرم، صلی‌الله علیه وآله، به خدای متعال این چنین ساخته‌اند که:

«به فرشتگان نویسنده‌ی اعمال دستور دادم به مدت سه روز قلم را از همه‌ی مردم بردارند و چیزی از گناهان آنان را ننویسند».

این جمله که به وسیله‌ای به دست افراد لااُبالی تبدیل شده است تا حرمت بندگی خداوند را شکسته و هرآن‌چه می‌خواهند در این ایّام انجام دهند، علاوه بر آن‌که با صریح آیاتی از قرآن مانند: «ومَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شراً یَرَهُ»؛ (و هر که هم‌وزن ذرّه‏اى بدى کند [نتیجه‏] آن را خواهد دید.) (زلزال:8.) مخالفت دارد، با قوانین و سنن الهی نیز مغایر بوده و مخالف حکم بدیهی عقل هم است.

 آری این منطق عقلانی است که می‌فرماید: لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا؛ یعنی (پاداش و کیفر در آخرت) نه به آرزوى شماست (تنها براى اینکه امت پیامبر خاتمید) و نه به آرزوى اهل کتاب (که خود را دوستان و فرزندان خدا مى‏دانند، بلکه) هر کس کار بدى انجام دهد کیفر داده مى‏شود و جز خدا یاور و دوستى براى خود نخواهد یافت.»(نساء/ آیه 123)

آیا برداشتن تکلیف از بندگان به معنای ایجاد هرج و مرج، برخلاف شیوه‌های اهل‌بیت، علیهم‌السلام، در تربیت بندگان خدا و دوستان خود نمی‌باشد؟ آیا امکان دارد از بزرگوارانی که می‌فرمودند: «مَا مِنْ نَکْبَةٍ تُصِیبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْب‏؛ هیچ نکبت و مصیبتی به بنده نمی‌رسد مگر به خاطر گناه» چنین کلماتی صادر شود؟

چه ظلم و خیانتی بالاتر از آن‌که این جملات را به بزرگانی نسبت دهیم که همواره می‌فرمودند: «لاتنالُ ولایتنا الاّ بالعَمَلِ والوَرع؛ به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکاری و دوری از گناه»(شیخ صدوق، امالی، ص626 و اعتقادات الإمامیه، ص113).

.

.

.

  • ابوذر محمدی

این کلمات و عبارات را تقدیم میکنم به برادر مسلمان بصیر وهنرمند روشنفکر خود جناب اقای سید محمد مهدی ربیعی هاشمی؛وامید وارم که یوسف گونه بر این خطوط سیاه شده توسط این قلم ناقص بنگرد که این برادر کوچکترش ننوشته مگر انچه در بضاعتش بوده است.

چقدر بدبختی است کسی ادعای علم داشته باشد ولی از علم چیزی نداند وچقدر ناراحت کننده و خطرناک است که کسی ادعای تقوی داشته باشد ولی متقی نباشد.

من(یعنی او) هنرمندم،به هنر عشق می ورزم،احساسات خفته و سرکوب شده خویش را با قدرت هنر بازگو می کنم؛اتشفشان هیجان وجود را به دست هنر می سپارم تا بر ان لگام بزنم.

من(بازهم او)زیبایی را می پرستم؛زیرا اولا تجلی خداست وثانیا محرک هنر است؛اما امروز بزرگترین هنرها فریاد کشیدن وضجه زدن است؛حق را گفتن و مقابل ظلم سکوت نکردن،در راه پر پیچ و خم مشکلات وانحرافات راه حق را یافتن و با صراحت بازگو و اقرار کردن است.

زیباترین زیبایان حقیقتی است که با ابزاری به نام هنر ابراز می شود.

بسیاراند چیزهایی که زیبا و لذت بخشند؛ما انها را نفی و طرد نمیکنیم؛بلکه می خواهیم این احساسات را لطیف انسانی کرده وعمق دهیم؛بی شک قدرت وجاذبه وجود دارد اما باید ان را معطوف به یک مبدا زیبا و حقیقت عمیق کنیم تا در راه بهترین هدف به کار گرفته شود؛اری به معنایی اعم یعنی شفاف کردن وصیقل دادن؛پایه ومبنی دادن.

کسانی را دیده اید که عشق از وجوشان می جوشد،میخواهند عشق بورزند؛به ادم ها،حیوان ها،درخت ها،کوه ها،دریاها و در یک کلمه به همه خلقت عشق بورزند.

گاه گاهی در جنس آدمی می نگرید،احساس می کنید که احتیاج به عشق ورزیدن دارد،می خواهد با تمام وجود فریاد براورد و عشق بورزد؛که در این لحظه و لحظات، مهم پیدا کردن محبوب راستین و شایسته عشق وپرستش است.

که ما این عشق را نفی نمی کنیم،ولی می خواهیم محبوب راستین را نیز بیابیم ومنحرف نشویم؛اری نفس عشق ورزیدن،قربانی شدن،سوختن،فنا شدن ومحو شدن مقدس است.

اما بدانیم که

باید خود را اثبات کنیم؛ولی نه با نفی دیگران.

عده ای از پشت عینک فلسفه به هنر می نگرند؛

ونیز عده ای از پشت عینک علم به فلسفه می نگرند؛

ونیز عده ای از پشت عینک فلسفه به عشق وپرستش می نگرند وجز حرف ها و اطلاعاتی که این روزها فقط وفقط در کتاب های دهان پر کن به چشم می خورند چیزی بدست نمی اورند.

حیات وتقلید با هم جور در نمی اید،باید استعداد درون را شکوفا کرد(به معنی اصطلاحی اجتهاد کرد).

یکی از نمود ها وعظمت های انسان هنر است تا جایی که می توان ادعا کرد حیات هنر از جلوه ای ممتاز حیات انسان است.

...................................................................................................................

............................................................................................

........................................................................

امیدوارم این چشمه پرحکایت که در این دفترو هزاران دفتردیگر نمی گنجد ادامه داشته باشد

فعلا یاعلی.................................................................................

 


*این چند خط درهم صرفا برداشت هایی است ازاد از واژه هایی جاندار که به قول این هنرمند اندیشمند مدت ها در درونش خفته بودند.

  • ابوذر محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم

علامه محمد تقی جعفری (رحمه­الله­ علیه) می­فرمودند:عده­ ای از جامعه­ شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».برای سنجش ارزش خیلی از موجودات معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ی آن است. اما معیار ارزش انسان­ها در چیست.هر کدام از جامعه شناس­ها صحبت­ هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.بعد گفتند: وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر می­خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می­ورزد.کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است.اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه­ ی خداست.علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس­ها صحبت­های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.وقتی تشویق آن­ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه­السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می­فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازه­ی چیزی است که دوست می­دارد».وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه­ ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه­السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .
حضرت علامه در ادامه می­فرمودند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می­آید؟ در واقع می­فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی­ ارزش است! 
اینجاست که ارزش «ثار الله» معلوم می­ شود. ثار الله اضافه­ ی تشریفی است . خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه­ ی خدای متعال است.

* این کلام از جناب علامه جعفری نقل به مضمون است.

  • ابوذر محمدی