ایماء

ایماء به معنای اشاره و کنایه؛ ساده ترین نام برای دفتری است که از هر دری سخنی کوتاه به میان آورده و امیدوار است اگر مفید نیست مضر نیز نباشد

ایماء

ایماء به معنای اشاره و کنایه؛ ساده ترین نام برای دفتری است که از هر دری سخنی کوتاه به میان آورده و امیدوار است اگر مفید نیست مضر نیز نباشد

مشخصات بلاگ
ایماء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالْعَصْرِ ﴿١﴾
إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾
إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾
.
.
.
قال الإمام الحسین بن علی:
إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا هر آن جایى که دین وسیله زندگى آنها باشد، دین دار باقی می مانند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
.
.
.
گنهکار اندیشناک از خدای/
به از پارسای عبادت‌نمای//
#سعدی

نویسندگان


 اشتباه حق و باطل
ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خورده‌ایم. شاید یکى از علل این‌که دوران اختناق در این کشور طولانى شد و اقلا دو قرن استعمار در این کشور حضور موذیانه‌یى داشت و ما مردم نتوانستیم آن‌چنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه مى‌شد و صریح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضایاى قبل و بعد آن، ما ملت ایران چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم.
دیدار با مسؤولان سازمانهاى خدماتى و حمایت‌کننده از مستضعفان و محرومان 12/07/1368
 کارنامه صحیح و موفقیت‌آمیز روحانیت
در دهها سال گذشته، بلکه در یکى، دو قرن گذشته، بحمدالله روحانیت در مواجهه‌ى با قضایاى مهم بین‌المللى و مسائل مربوط به این کشور و بعضى کشورهاى اسلامى دیگر، مواضع صحیحى اتخاذ کرده و تجربه‌ى افتخارآمیزى ارایه نموده است. از قبل از قضایاى مشروطه در ایران بگیرید، تا قضایاى جنگ اول جهانى در عراق و نیز جنگ دوم جهانى، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، همیشه مواضع روحانیت، مواضع صحیح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآمیزى بوده است.
دیدار با روحانیون و مبلغان، در آستانه‌ى ماه محرم 20/04/1370
 شورای نگهبان، ضامن عدم تکرار انحراف تاریخی مشروطه
شوراى نگهبان مطمئن‌ترین دستگاه و ارگانى است که انقلاب به نظام کشور بخشیده است. ما براى این‌که به طور کلى از سلامت نظام مطمئن باشیم، مهمترین و رساترین و فعالترین و مؤثرترین مجموعه‌ى ما همین شوراى نگهبان است. در قانون اساسى ما، شوراى نگهبان حتى نقشى مهمتر از طراز اولى که در صدر مشروطیت گذاشته شد، دارد. اولا طراز اول، به مسائل قانون اساسى و امثال اینها کارى نداشت؛ فقط به مسأله‌ى شرع کار داشت؛ ثانیا این کسانى که امروز در شوراى نگهبان هستند، با مسائل کشور و مسائل انقلاب و مشکلاتى که بر سر راه انقلاب هست، واقفترند، تا آن کسانى که در آن روز مى‌خواستند در نقش طراز اول کار کنند. البته دیدیم که در آن روز دشمنان اسلام و دشمنان آزادى ایران نتوانستند طراز اول را تحمل کنند و چه زود آنها را از صحنه خارج کردند؛ اول وجودشان را، بعد خود اعیانشان را بى‌اثر کردند و این ارگان را بکلى حذف کردند! بدون طراز اول، دهها سال مشروطیت ادامه پیدا کرد و شد آنچه شد: مشروطه به استبدادى از طراز استبدادهاى درجه‌ى اول تبدیل شد؛ یعنى از استبداد ناصرالدین شاهى بالاتر! هیچ کس نمى‌تواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر است؛ بلکه بلاشک بیشتر از آن است. ناصرالدین شاه در قضیه‌ى تنباکو وقتى که حرکت مردم را دید، عقب نشست؛ اما رضاخان در سال 1314 هنگامى که حرکت مردم و علما را دید، حرکت مردم را سرکوب کرد و علما را دستگیر نمود و واقعه‌ى مسجد گوهرشاد را پیش آورد! به اعتقاد ما، همه‌ى اینها ناشى از عدم حضور طراز اول در آن‌جاست؛ والا اگر علماى پیش‌بینى شده‌ى در متمم قانون اساسى - که همان طراز اول باشند - حضور مى‌داشتند و مى‌توانستند نقش خودشان را ایفا کنند، ما امروز از آنچه که هستیم، خیلى جلوتر بودیم. خوشبختانه حضور امام(رضوان‌الله‌تعالى‌علیه) در انقلاب، با آن قاطعیت و آن بصیرت و آن حزم و آن حکمتى که در ایشان بود، اجازه نداد که دشمنان بخواهند نسبت به شوراى نگهبان همان کارى را بکنند که با طراز اول کردند.
دیدار با اعضاى هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دوره‌ى مجلس شوراى اسلامى 04/12/1370
 رهبری دینی در مشروطه و جمهوری اسلامی
پیش از این، در کشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود. اما بعد از پیروزى، هنگامى که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایى رسید که رضاخان قلدر،فردى که ضد همه‌ى آرمانهاى مشروطه خواهى بود، به حکومت رسید. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دینى نبود،سرنوشتى چون انقلاب مشروطیت پیدا مى‌کرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مى‌کند که اولا شروع این نهضت و پیروزى آن، ثانیا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحل نشدن آن و ثالثا مستقیم حرکت کردن جمهورى اسلامى و انحراف نشدن آن، به برکت دین و رهبرى دینى است، پشت سر آن، یک نکته‌ى دیگر را هم مى‌فهمد و آن نکته این است که دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مى‌کنند دین و رهبرى دینى را از این انقلاب بگیرند. این، یک امر قهرى است. اگر از یک قلعه یا حصار، جوانى کارآمد، جانانه دفاع کند، دشمن آن قلعه و آن حصار، راه را در این مى‌بیند که زیر پاى آن جوان، حفره و گودالى بکند و او را از بین ببرد.
دیدار قشرهاى مختلف مردم قم 19/10/1371
 مشروطه و راه آینده
این‌جا یک نکته وجود دارد و آن این است که ملت ایران جمعیت و توده‌ى مردم همیشه بوده است. اما چرا در ادوار دیگر تاریخ، این اتفاق نیفتاد که در مقابل حوادث عظیم اجتماعى این‌طور مردم یکسره بریزند و با حضور خود، یک معضل عظیم اجتماعى را حل کنند؟ البته نمى‌گوییم در گذشته، هیچ وقت اتفاق نیفتاده است. چرا! وقتى‌که حادثه‌ى مهلکى پیش آمده است، غالبا مردم ما، وقتى احساس کرده‌اند که این تکلیف دینى است که البته این تکلیف دینى را هم بایستى رهبران دینى و علماى دین به آنها مى‌گفتند راه افتاده‌اند و دفاع کرده‌اند. ما قضایاى متعددى را در تاریخ گذشته چه در ماجراى مشروطه، چه قبل از آن، چه بعد از آن و چه در جنگها داریم. اما چرا یک حضور همگانى از همه جاى کشور، با این استقامت، با این روشن بینى؛ آن‌هم به مدت چند سال، در گذشته دیده نشده بود؟ چرا در طول این یکى دو قرن گذشته شاید از دویست سال پیش به این طرف ایران در همه‌ى جنگهایى که با همسایگان خود و دیگران داشته، شکست خورده است؛ مگر در همین جنگ تحمیلى هشت ساله که از همه‌ى جنگهایى که ملت ایران در این مدت با آن مواجه شد، سخت‌تر و طولانى‌تر بود؟ این، سابقه ندارد. در جنگهاى ایران و روس در زمان فتحعلیشاه، ما شکست خوردیم. در جنگ هرات شکست خوردیم. در جنگ بین الملل دوم، آن‌وقت که متفقین وارد کشور ما شدند، شکست خوردیم. در این مدت، هر کدام از همسایگان، در هر جا از این کشور، تحرک و تجاوزى کردند، ما در مقابل تجاوز آنها شکست خوردیم. اما در این جنگ هشت ساله که تقریبا تمام قدرتهاى نظامى دنیا با یکدیگر همدست شدند و کشورى را علیه ما بسیج نمودند و به ما حمله کردند، ما آنها را شکست دادیم. شکست نخوردیم، و پیروز شدیم. چرا؟ عین همین مطلب، در سایر کشورها هم هست. اینها را مى‌گویم تا فکر کنید و پاسخ درست سؤال را پیدا کنیم، تا بشود با یک فهم عقلانى درست، با هدایت عقلانى و محاسبه‌ى دقیق، راه آینده را پیدا کرد. همچنان که به فضل الهى، ملت ایران تا امروز، همین‌گونه حرکت کرده است.
دیدار فرماندهان نیروى مقاومت بسیج 30/08/1372
 مشروطه و فرمول ایرانی عدالت
دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آنها هم علماى دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدى مثل مرحوم آیةالله آخوند خراسانى؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شیخ فضل‌الله نورى، مرحوم سید عبدالله بهبهانى، مرحوم سید محمد طباطبایى - پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانه‌ى اینها هم دستگاه حوزه‌ى علمیه در نجف بود. اینها چه مى‌خواستند؟ اینها مى‌خواستند که در ایران عدالت برپا شود؛ یعنى استبداد از بین برود. وقتى که جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادى داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخه‌ى خودش را به اینها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عده‌اى از روشنفکران بودند. حق آنها نباید ضایع شود؛ لیکن یک عده روشنفکر هم بودند که مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب مى‌شدند. بارى؛ مشروطه، قالب و ترکیب حکومتى انگلیس بود. این روشنفکران به جاى این‌که دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانى و یک فرمول ایرانى براى ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دین خواهى بود، بعد از مدت بسیار کوتاهى منتهى به این شد که شیخ فضل‌الله نورى را - که این شهید بزرگوار همین‌جا مدفون است - در تهران به دار کشیدند. اندک زمانى بعد، سید عبدالله بهبهانى را در خانه‌اش ترور کردند. بعد از آن‌هم سید محمد طباطبایى در انزوا و تنهایى از دنیا رفت. آن‌وقت مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مى‌خواستند برگرداندند؛ مشروطه‌اى که بالاخره منتهى به حکومت رضاخانى شد!
اجتماع بزرگ مردم قم 14/07/1379
 شکست به خاطر سلب اعتماد متدینان
یک جریان فساد هم فسادهاى اخلاقى و رواج منکرات است. با این هم باید مقابله و مبارزه کرد. ما خوب مى‌دانیم، این جزو تعالیم اسلام است که با زبان و تبیین باید مردم را با فضایل اخلاقى آشنا کرد و از منکرات دور نگه‌داشت. این به جاى خود درست؛ اما با شیوع منکرات و با تظاهرِ به آن باید مقابله کرد. اسلام مرتکبِ منکر را نصیحت و هدایت مى‌کند؛ اما حد هم براى او مى‌گذارد. با صِرف زبان و توصیه نمى‌شود کارى کرد. قدرت نظام باید جلوِ سیرِ فحشا و فساد را بگیرد. اجازه ندهید که هوسهاى یک عدّه‌ى معدود و یک گروه کوچک و اندک در داخل جامعه، موجب اغواى ذهن و فکر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمنى شود که هیچ انگیزه‌ى فسادى ندارند. شما باید جلوِ آن‌گونه افراد را بگیرید. همه‌ى مسؤولان بخشهاى مختلف کشور در این زمینه مسؤولند. اجازه ندهید عدّه‌اى با تکیه به نام آزادى - که واقعاً باید بر عنوان مظلوم آزادى گریست که چه سوء استفاده‌هایى از این نام مى‌شود - منکرات و فحشا و بى‌بندوبارى را در جامعه رایج کنند. عکس‌العملِ آن این است که عدّه‌اى به نظام بدبین شوند؛ مثل اوّل مشروطه.
یکى از عواملى که موجب شکست مشروطیت در ایران شد، این بود که متدیّنین بعد از مدتى احساس کردند کأنّه کار به سمت بى‌دینى پیش مى‌رود. جنجال زیاد مطبوعاتى که آن وقت همه‌ى انگیزه‌ى خودشان را این قرار داده بودند که به مقدّسات دینى حمله کنند - البته کسانى که در مشروطیت با اساس دین و مظاهر دینى و اعتقادات دینى و روحانیت و با این‌طور چیزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مى‌کردند، عدّه‌ى زیادى نبودند، اما جنجالشان زیاد بود - موجب شد که متدیّنین و علما که در صفوف اول مبارزه‌ى مشروطیت بودند، بتدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتى چنین شد، نهضت شکست مى‌خورد؛ و مشروطیت شکست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطیت، دیکتاتورىِ رضاخانى به وجود آمد. این بسیار عبرت‌انگیز است. رضاخانِ قلدر و چکمه‌پوش کجا، شعار مشروطیت کجا؛ چقدر اینها با هم فاصله دارند! چرا این‌طور شد؟ چون اطمینان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد؛ کنار نشستند و از صحنه بیرون رفتند. مسؤولان نباید بگذارند چنین حالتى در مؤمنین به وجود آید.
البته این هیچ مجوّز آن نیست که کسانى به بهانه‌ى این‌که اطمینانشان سلب شده، قانون‌شکنى کنند. قانون‌شکنى جرم است. تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چیزى که به نظر انسان منکر مى‌آید - بدون اجازه‌ى حکومت - خودش یک جرم است؛ مگر نهى از منکر زبانى، که بارها گفتیم نهى از منکر زبانى جایز و واجب و وظیفه‌ى همه است و در هیچ شرایطى هم ساقط نمى‌شود؛ اما آن‌جایى که نوبت اجرا و عمل برسد، همه باید طبق قوانین عمل کنند. هیچ چیزى مجوّز این نیست که بگویند چون نیروى انتظامى و قوّه‌ى قضایّیه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم؛ نخیر، آن روزى که لازم باشد مردم براى حادثه‌اى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صریحاً به آنها خواهد گفت.
بیانات پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سیدمحمد خاتمى 11/05/1380
 مشروطه استحاله شد
خصوصیت انقلاب عظیم اسلامى که آن را به عنوان یک پدیده‌ى بى‌نظیر در تاریخ قرنهاى اخیر در چشم تحلیلگران و صاحب‌نظران معرفى کرده است، قبل از آن در هیچیک از انقلابهاى بزرگ عالم دیده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب کمونیستى در شوروى و نه در انقلابهاى کوچک دیگرى که به تبع این دو انقلاب و در خط آنها حرکت مى‌کردند. البته به این نکته توجه داشته باشید که دأب سیاستهاى مسلط عالم این بوده و هست که جنبشهاى عدالتخواهانه‌ى مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمه‌ى سیاسى و فرهنگى خود بریزند و در واقع هویت آن جنبشها و حرکتهاى مردمى و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهى‌اى که صد سال پیش در مشروطه‌ى ایران پیش آمد، یک حرکت مردمى و دینى بود. آن روز جریان سیاسى مسلط عالم - یعنى انگلیسیها - این حرکت عدالتخواهانه‌ى مبتنى بر اصول اسلامى را در هاضمه‌ى سیاسى و فرهنگى خود ریختند؛ آن را استحاله کردند و از بین بردند و به یک حرکت مشروطه از نوع انگلیسى آن تبدیل نمودند. نتیجه‌ى آن هم این شد که جنبش مشروطه - که یک جنبش ضد استبدادى بود - آخر کار به دیکتاتورى رضاخانى منتهى شد که از استبدادهاى قاجار، بدتر و شقاوت‌آمیزتر و قساوت‌آمیزتر بود. همین‌طور نهضت ملى شدن صنعت نفت به وسیله‌ى کسانى که آن را اداره مى‌کردند، به لیبرال دمکراسى امریکایى ملحق شد. نتیجه این شد که همان امریکاییها به نهضت ملى شدن صنعت نفت خیانت کردند. با انگلیسیها که طرف مقابل نهضت عدالتخواهى در ایران بودند، همدست شدند و نهضت ملى را از بین بردند و دنباله‌ى آن، دیکتاتورى خشن و سیاه دوره‌ى محمدرضا در طول سى و چند سال، سایه‌ى سنگین خود را بر این کشور انداخت و این ملت را زیر فشار قرار داد. نهضتهاى عدالتخواهانه‌ى ملتهاى آفریقا و آسیا در طول دهها سال به وسیله‌ى کمونیستها و سیاست مسلط شوروى سابق مصادره شد و به دیکتاتوریهاى گوناگونى که در جهت مصالح شوروى کار مى‌کردند، منتهى گردید. این رسم جارى دنیا با نهضتهاى عدالت‌طلبانه‌ى ملتهاى جهان بوده است.
...در قضیه‌ى مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمى‌آمد و به پیروزى نمى‌رسید. وقتى هم که غربزده‌ها و نوچه‌هاى انگلیسى در ایران، علماى دین و شعارهاى دینى را کنار زدند، باز استبداد و تسلط و نفوذ خارجى مسلط شد. در نهضت ملى شدن صنعت نفت هم همین‌طور بود. تا وقتى روحانیت وسط میدان بود - که مرحوم آیةالله کاشانى یکى از اصلى‌ترین محورهاى این مبارزه بود - ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتى با سوء رفتارها، کج‌سلیقگیها و انحصارطلبیها، دست روحانى روشنفکر و آگاه و شجاعى مثل مرحوم کاشانى کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤساى دولت نهضت ملى تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار مى‌خواست کرد.
اجتماع بزرگ زائران حرم امام خمینى(ره) 14/03/1381
 حوادث گذشته و تهدیدهای آینده
یکى از چیزهایى که انسان از رسانه توقع دارد این است که از حوادث گذشته براى توضیح تهدیدهاى آینده و حوادث در شرف تکوین استفاده کند و مردم را نسبت به آنها حساس نماید. قضایاى جوامع انسانى و جهانى حقیقتا مشابهند؛ چون با همه‌ى تغییرى که در وضع زندگى انسانها به‌وجود مى‌آید، عوامل تأثیرگذار حقیقى در زندگى انسانها همیشه چیزهاى معینى است. «سنت‌الله» که در قرآن مى‌بینید، همین است. «و لن تجد لسنةالله تبدیلا و لن تجد لسنةالله تحویلا» همینهاست؛ یعنى سنتهایى وجود دارد و تبدیلها و تحولهایى به‌وجود مى‌آید. مثلا امروز قضایاى مشروطه براى ما کاملا قابل درس‌گیرى و درس‌آموزى است. چون بنده در برهه‌اى از سالهاى زندگى‌ام با مسائل و قضایاى مشروطه خیلى انس داشته‌ام و کتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مى‌کردم، امروز که نگاه مى‌کنم، مى‌بینم این قضایا و حوادث خیلى به هم نزدیک است. همچنین عوامل در انقلابهاى گوناگون دنیا؛ مثلا انقلاب کبیر فرانسه یا انقلابهاى دیگر، مشابه است. عوامل مشابه است و نتایج مشابهى را هم مى‌دهد. مثلا در انقلاب کبیر فرانسه عامل مخربى وجود داشته که ما جلو این عامل مخرب را در این‌جا گرفتیم و نگذاشتیم، مى‌بینیم آن نتایج مترتب نشد، یا عاملى وجود داشته که آن‌جا تخریب ایجاد کرده، ما این‌جا جلو آن را نگرفتیم، مى‌بینیم عینا همان تأثیر و همان زیان را در این‌جا هم به‌طور مشابه داشته است.
دیدار مدیران صدا و سیما 15/11/1381
 مشروطه و اعتماد به نفسِ نداشته‌ی روشنفکرها
از اواسط دوره‌ى قاجار نشانه‌هاى پیشرفت اروپایى در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانى بودند که به اروپا مى‌رفتند یا نوشته‌هاى آنها را مى‌خواندند؛ لذا با پیشرفتهاى آنها آشنا مى‌شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر مى‌دیدند. این حرف تکرار شده‌یى است از طرف روشنفکرهاى صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربى‌ها راه بیفتیم و به هرچه آنها مى‌گویند، در همه‌ى شؤون زندگى‌مان عمل کنیم؛ این حرفى که از تقى‌زاده و دیگران نقل شده و واقعیت هم دارد. اینها مى‌گفتند ما باید صددرصد به نسخه‌ى آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنى مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقا در محاسبه‌ى اینها نمى‌گنجید.
دیدار جمعى از مهندسان و محققان فنى و صنعتى کشور 05/12/1383
 مشروطه، انقلاب و تأخیر در یک آغاز
کار بزرگى که ملت ما در بیست‌وشش سال پیش انجام داد - یعنى پدید آوردن انقلاب اسلامى - اگر پنجاه سال و یا حتّى سى سال زودتر انجام گرفته بود، امروز این جامعه‌ى آرمانى را در کشور و خانه‌ى خودمان داشتیم. وقتى مشروطیت به‌وجود آمد، یا سالهاى بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان کارى را بکند که در انقلاب اسلامى کرد، راه از آن زمان شروع مى‌شد و ما امروز مى‌توانستیم شاهد جامعه‌یى باشیم که هم از لحاظ علمى و صنعتى پیشرفته است، هم یک جامعه‌ى برخوردار از عدالت است، هم یک جامعه‌ى برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوى است - که این براى جوانها خیلى مهم است - ولى وقتى ملت ایران تشنه‌ى چنان تحولى بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. این‌که مى‌گویم نگذاشتند، یک محاسبه‌ى کاملاً دقیق و علمى دارد؛ نه این‌که ملت ایران نمى‌خواست یا حاضر به فداکارى نبود؛ چرا، لیکن در دوره‌ى مشروطیت از بى‌تجربگى ملت و رهبران آن استفاده کردند و حرکت عظیمى که در این کشور علیه استبدادِ درازمدت پادشاهان - که سرچشمه‌ى همه‌ى بدبختى‌ها بود - به‌وجود آمده بود، به بیراهه کشاندند و از درون آن‌را پوچ و منهدم کردند. ماجراى مشروطیت یکى از ماجراهاى تلخ تاریخ اخیر ماست. ملت ایران وارد میدان شدند؛ رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند؛ ملت هم خوب فداکارى کردند؛ اما چون تجربه‌ى کارى نداشتند، دشمنان، نفوذى‌ها و سلطه‌گران بیگانه توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثى کنند و از بین ببرند.
البته آن‌روز دشمن به‌طور مشخص دولت انگلیس بود و در دنیا همان نقشى را ایفا مى‌کرد که امروز امریکا ایفا مى‌کند. هدف آنها سلطه، دست‌اندازى، جهانگشایى، دخالت در امور ملتها براى مکیدن ثروتهاى ملى و عقب نگهداشتن ملتهاى آسیا و آفریقا و هر جاى دیگر بود. در همان قدمهاى اول با استفاده از روش‌هاى پیچیده، مشروطه را به غیر آن راهى که ملت براى آن حرکت کرده بود - یعنى راه استقلال و آزادى در زیر سایه‌ى اسلام - منحرف کردند؛ بعضى از رهبران مشروطه را متهم کردند، بعضى را اعدام کردند، بعضى را ترور کردند، بعضى را خانه‌نشین کردند و با غوغاگرى به‌وسیله‌ى ایادى خودشان، فضا را تحت نفوذ گرفتند. ده پانزده سالى هم که گذشت، انگلیسى‌ها بدل فن مشروطه و حرکت عظیم ملت ایران را زدند؛ یعنى رضاخان پهلوى را سرکار آوردند. ملت تجربه نداشت؛ حتّى رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراین دشمن توانست کار خودش را بکند؛ لذا آغاز این حرکت بزرگ، هشتاد نود سال تأخیر افتاد و در طول این مدت هر کار توانستند، با این ملت مظلوم و با این کشور کردند. پهلوى‌ها را سر کار آوردند، براى این‌که سلطه‌ى بیگانه را - که مکمل سرنوشت سیاه ملت پس از استبداد داخلى بود - بر ملت تحمیل کنند؛ و چون مى‌دانستند ملت با پیشرفت‌هاى دنیا آشناست، براى این‌که اشتهاى بسیار صادقانه‌ى ملت به پیشرفت را فروبخوابانند، با ابزارهاى زرق و برق تمدن، سر ملت را گرم کردند و حقیقتِ تمدن غربى را - که علم و پیشرفت بود - از او دریغ کردند و ملت را به ظواهر سرگرم ساختند؛ مثل بچه‌یى که گرسنه است و ممکن است سراغ غذا برود؛ اما به‌جاى دادن غذاى داراى پروتئین و ویتامین، با پفک نمکى اشتهایش را از بین ببرند تا دیگر میلى پیدا نکند؛ این کار را با ملت کردند.
بیانات در دیدار اعضاى اتحادیه‌ى انجمن‌هاى اسلامى دانش‌آموزان 24/12/1383
 تجربه مشروطه و تلاش برای نگه داشتن حصارها
سالها این ملت در سختى‌هاى ناشى از سلطه‌ى بیگانه گذراند تا این‌که زمینه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حکیم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه‌ى دلها، در میان مردم به‌وجود آمد و وارد میدان شد؛ ملت هم تجربه پیدا کرده بودند؛ لذا انقلاب اسلامى شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بى‌اثر ماند؛ چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پیدا کرده بودند. در دوره‌ى مشروطه، رهبران و مردم نمى‌دانستند کمین بیگانگان با آمادگى‌هاى قبلى چقدر خطرناک است؛ لذا حصارهاى خودشان را برچیدند و مهیاى قبول حمله‌ى دشمن شدند؛ دشمن هم آمد و هر کار خواست، در این کشور کرد. این دفعه در انقلاب اسلامى، با استفاده‌ى از تجربه‌ى مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوى - یعنى حصار ایمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بیدارى - را در مقابل توطئه‌هاى دشمن محکم نگه دارند.
دیدار اعضاى اتحادیه‌ى انجمن‌هاى اسلامى دانش‌آموزان 24/12/1383
 آنچه خود داشت
یک‌روز در آغاز گشایش دروازه‌ى زندگى غربى به روى ایران - که پیشرفت بود، علم بود، ماشین بود و ایرانى‌ها هیچ چیز نداشتند - سیاستمداران و متفکران و نخبگان آن روز ما به جاى این‌که وقتى آن پیشرفت‌ها را دیدند، به فکر جوشش از درون باشند - کارى که امیرکبیر در زمان ناصرالدین شاه کرد و مى‌خواست بکند - شصت سال، هفتاد سال بعد از زمان امیرکبیر، آقایى در دوره‌ى مشروطه پیدا شد که گفت راه نجات کشور ایران این است که جسما، روحا، ظاهرا و باطنا فرنگى شود! به جاى این‌که براى جبران عقب‌افتادگى‌ها به درون مراجعه کنند و گوهر خویش را جستجو کنند، به جاى این‌که خویش را در خویش پیدا کنند، رفتند سراغ این‌که خود را در راه طى شده‌ى اروپا پیدا کنند! آنها این اشتباه را کردند. بعد هم رژیم پهلوى به‌وسیله‌ى خود انگلیسى‌ها روى کار آمد و پس از آن، امریکایى‌ها جاى انگلیسى‌ها را گرفتند. بهترین انتخاب براى امریکا و انگلیس، رضاخان و محمدرضا بودند؛ چون همان نقشه‌ها، همان فرهنگ، همان وابستگى، همان عقب‌افتادگى و همان سرپوش گذاشتن بر روى استعدادهاى درونى که غرب مایل بود، در کشور به دست کسانى اجرا مى‌شد که بظاهر ایرانى بودند. امروز خطاست که جوان ما بخواهد آن راه را طى کند. آن راه، راه خطایى است.
دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاه‌هاى استان کرمان 19/02/1384
 گناهان جمعی ملت‌ها
نوع سوم، گناهان جمعى ملتهاست. ]بحث یک نفر آدم نیست که خطایى انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهى یک ملت یا جماعت مؤثرى از یک ملت مبتلا به گناهى مى‌شوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منکر و ظلمى سکوت مى‌کند و هیچ عکس‌العملى از خود نشان نمى‌دهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارترى هم باشد؛ این همان «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهى است که نعمت‌هاى بزرگ را زایل مى‌کند؛ این همان گناهى است که بلاهاى سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهاى گنهکار مسلط مى‌کند. ملتى که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگى مثل شیخ فضل‌الله نورى را بالاى دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با این‌که جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم این‌که با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌هاى ما همین حرف دروغ بى‌مبناى بى‌منطق را نشخوار و تکرار مى‌کنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانى تشکیل شد و در آن‌جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملى و عمومى بود. «و اتقوا فتنة لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة»؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى که مرتکب گناهى شدند، نمى‌شود؛ مجازات عمومى است؛ چون حرکت عمومى بوده؛ ولو همه‌ى افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزى که به خیابان‌ها آمدند و سینه‌شان را مقابل تانک‌هاى محمدرضا پهلوى سپر کردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنى تحمل و صبر و سکوت گناه‌آلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد؛ حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمى سر کار آمد؛ وابستگى ننگ‌آلود سیاسى از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و ان‌شاءالله ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یک‌طور استغفار دارد.
دیدار کارگزاران نظام 08/08/1384
 پیشگامی روحانیت
... نمونه‌ى دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیشقدم بودند، از نجف تا ادامه‌ى روحانیت در همه‌ى بلاد، و اگر روحانیون نبودند، امکان نداشت استبداد سلطنتى قاجارى از بین برود - تا قضایاى بعد از مشروطیت که مخالفتهاى گوناگونى مى‌شد. وقتى هم که عوامل روسها و بقیه‌ى دست‌اندازهاى سیاسى در شهرها اخلال مى‌کردند، باز روحانیون همه جا پیشقدم، حفظ کننده و مهار کننده بودند. حتى اگر در یک قضیه‌ى سیاسى مردم هم دو دسته مى‌شدند، در رأس این دسته هم روحانى بود و در رأس آن دسته هم روحانى بود؛ یعنى مردم دل به روحانیت مى‌دادند. در قضیه‌ى مشروطیت هم آن کسانى که مخالف مشروطه بودند - البته این را بدانید که از روحانیون کسى مخالف مشروطه نبود، بلکه مخالفت از وقتى شروع شد که ظهور و حضور انگلیسها و انگشت پنهانى آنها در مشروطه واضح شد؛ و الا از اول هیچ کس حتى در نجف، که مدارکى وجود دارد، با مشروطه مخالفت نداشت - و در آنجایى که دو دسته شدند، باز مردم به اعتماد روحانى‌اى که در رأس کار بود، سر کار آمدند و دنبال این فکر را گرفتند؛ در مشهد یک جور، در زنجان یک جور، در تهران یک جور، و در مناطق دیگر هم یک جور.
دیدار با روحانیون 17/08/1385
 مجال از دست رفته تنفس ملت
یک نکته در باب شناخت این تاریخچه‌ى پرماجراى انقلاب ما این است که توجه کنیم که کشور ما بعد از اینکه سالهاى متمادى دچار استبداد سلطنتى بود تا دوره‌ى مشروطه، مشروطیت یک فرصتى بود براى تنفس؛ یعنى انتظار این بود که حادثه‌ى نهضت مشروطیت یک مجال تنفسى براى این ملت به وجود بیاورد، به آنها آزادى بدهد؛ اما اینجور نشد. مشروطیت از همان اول به وسیله‌ى بیگانگان، به وسیله‌ى قدرت مسلط آن روز دنیا یا یکى از قدرتهاى مسلط آن روز دنیا که دولت انگلیس بود، مصادره شد.
بعد از هرج و مرجى که در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصله‌ى چند سال، همان دولت بیگانه‌ى سلطه‌گر خارجى - یعنى انگلیس - یک دیکتاتور خشن و بیرحم و بسیار خطرناکتر از سلاطین قبل از مشروطه - یعنى مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه - را بر سر کار آورد که او رضا خان بود. دیکتاتورى رضا خان بمراتب از دیکتاتورى ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه براى کشور و ملت ما بدتر و خشن‌تر بود که انگلیس‌ها او را سر کار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادى نشدیم، بلکه وارد دوران استبداد دیگرى همراه با وابستگى شدیم؛ یعنى ملت طعم آزادى را نچشید. لذا وقتى نهضت اسلامى در ایران شروع شد و امام هدف از این نهضت را ریشه‌کن کردن حکومت استبدادى و حکومت سلطه و قطع نفوذ بیگانگان اعلام کرد، خیلى از مبارزین قدیمى و افرادى که دستشان تو کار مبارزه بود، زیاد باورشان نمى‌آمد؛ نمیتوانستند درست تصور کنند که چطور ممکن است چنین چیزى! سلطنت را در این کشور انسان از بین ببرد؟! من یادم است در همان سالهاى آخر مبارزه - که امام بحثهاى اساسى مربوط به حکومت را کرده بودند و این بحثها در بین مردم پخش شده بود و ایشان اعلام کرده بودند که شاه خائن است و شاه باید برود - بعضى از عناصر مبارز، فعال و خوب - که بعد هم در انقلاب فعالیتهاى زیادى داشتند - حتى آنها، میگفتند: مگر ممکن است؟! چطور امام مسئله‌ى سلطنت را مطرح میکند؟ مگر میشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمى‌آمد. علت این بود که دوران طولانى اختناق و استبداد در این کشور همراه شده بود با نفوذ بیگانه، سلطه‌ى بیگانه و حمایت بیگانگان از نظام سلطنت. ولى این اتفاق افتاد.
دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت 24/09/1387
 مشروطه‌ی اسمی و انتخابات نمایشی
تاریخ را نگاه کنید - نمیگویم تاریخ قرنهاى متمادى را؛ تاریخ همین دوران مشروطه به این طرف را - مشروطه اسما در کشور به وجود آمد؛ اما از وقتى که رژیم پهلوى بر سر کار آمد، انتخابات به معناى یک حرکت نمایشى محض تلقى شد؛ جز در یک برهه‌ى کوتاهى در دوران نهضت ملى؛ در دوران دو ساله‌اى که یک مقدار اوضاع بهتر بود؛ ولى آن هم اشکالات فراوانى داشت؛ مجلس را تعطیل کردند، اختیارات مجلس را به دولت دادند که اینها در زمان مصدق انجام گرفت. در بقیه‌ى این دوران، انتخابات نمایش محض بود. در آن برهه‌اى که بنده و امثالى که در سنین من هستند یادشان هست، همه میدانستند که انتخابات مطلقا به معناى انتخاب مردم نیست. یک کسانى را دستگاه‌هاى قدرت، دربار آن روز شاهان در نظر میگرفتند، رقابتهائى بین خود آنها انجام میگرفت، با همدیگر زد و خورد هم میکردند؛ اما آن کسى که میخواستند بیاورند توى مجلس بنشانند که مطیع باشد، سربه‌زیر باشد، منافع آنها را تأمین کند، حق مالى غاصبانه‌ى آنها را بدهد، او را مى‌آوردند توى مجلس مى‌نشاندند. مردم هم براى خودشان میرفتند. در تمام این دوران، کمتر وقتى اتفاق افتاد که مردم احساس کنند حالا باید بروند در این صندوق رأى یک رأیى بیندازند تا در مدیریت کشور تأثیرى ببخشد. مطلقا چنین چیزى نبود. ماها اسم انتخابات را تو روزنامه ها مى‌شنفتیم که میگویند: حالا انتخابات است. نمى‌فهمیدیم روز انتخابات کى هست؛ مردم نمى‌فهمیدند. در وقت انتخابات، چند تا صندوق میگذاشتند یک جا، خودهاشان هم گفتگو و هیاهوى مختصرى میکردند و همان کارى که میخواستند، انجام میدادند و تمام میشد میرفت. مردم نقشى نداشتند.
بیانات در دیدار جمعى از معلمان، پرستاران و کارگران 09/02/1388


*در صورت تمایل و حوصله، لینک های زیر هم برای مطالعه مفید هستند.
  • ابوذر محمدی

اینکه گفته اند: ((نهج البلاغه فوق کلام خلق است))
حرفی است ارزشمند و دوست داشتنی، اما در دنباله ی آن قضاوت فرمودند که: ((دون کلام خالق است)) این سخن را نشاید که پذیرفت. زیرا نهج البلاغه در تفسیر و تحلیل کلام خداوندی است، نور است و در امتداد نور الهی می درخشد، دون، پستی، پائینی، و هر واژه ی دیگری که سمت و سوی نزول و فرود و سقوط داشته باشد نسبت به نهج البلاغه مردود و مطرود است، بلکه باید گفت:
((نهج البلاغه فوق کلام خلق و در پرتو کلام خالق است.))

زیرا حدیث، تفسیر آیات الهی است، واسطه ی فیض است، در همان اوج و والائی وحی الهی جای دارد، و از این رو آیاتی فراوان در کلام حضرت مولی نهفته است.

  • ابوذر محمدی

محمّد بن قاسم مى ‏گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ  أَللَّیْلَةُ فاطِمَةُ، وَالْقَدْرُ أَللّهُ؛ فَمَنْ عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها، فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ. وَ إِنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَةَ، لِأَنَّ الْخَلقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها.»

 تأویل لیله در إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فاطمه است، و تأویل قَدْر، اللّه تبارک و تعالى است. لذا هرکس فاطمه را حقیقتاً شناخت، شب‏ قدر را درک نموده است و علّت نامگذارى فاطمه به این نام، آن است که تمام مخلوقات از معرفت و شناسایى او بازگرفته شده ‏اند (او را آن گونه که هست نمى ‏توانند بشناسند).

بحار الانوار، ج 43، ص 65، روایت 58

  • ابوذر محمدی


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان نظام در تشریح جهت گیریهای صحیح در مدیریت کشور با یادآوری سخنان خود در مراسم امسال سالگرد امام خمینی رحمه‌الله فرمودند: همچنانکه آن روز تأکید شد جهت گیریهای صحیح انقلاب و کشور براساس قرائت معتبر امام، در همه زمینه ها مشخص است و نیازی به بررسی مجدد جهت گیریها نیست.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به بازخوانی بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در ۱۴ خردادماه ۱۳۹۲ درباره اصول و جهت‌گیری‌های حضرت امام خمینی رحمه‌الله در مدیریت کشور می‌پردازد.

نقشه‌ى راه ما همان اصول امام است
نقشه‌ى راه هم در مقابل ما است. ما نقشه‌ى راه داریم. نقشه‌ى راه ما چیست؟ نقشه‌ى راه ما همان اصول امام بزرگوار ما است؛ آن اصولى که با تکیه‌ى بر آن توانست آن ملت عقب‌افتاده‌ى سرافکنده را تبدیل کند به این ملت پیشرو و سرافراز. این اصول، اصولى است که در ادامه‌ى راه هم به درد ما میخورد و نقشه‌ى راه ما را تشکیل میدهد. اصول امام، اصول روشنى است. خوشبختانه بیانات امام، نوشته‌جات امام در بیست و چند جلد در اختیار مردم است؛ خلاصه‌ى آنها در وصیتنامه‌ى جاودانه‌ى امام منعکس است؛ همه میتوانند مراجعه کنند. ما مفید نمیدانیم که به اسم امام تمسک کنیم، اما اصول امام را به فراموشى بسپریم؛ این غلط است. اسم امام و یاد امام به‌تنهائى کافى نیست؛ امام با اصولش، با مبانى‌اش، با نقشه‌ى راهش براى ملت ایران یک موجود جاودانه است. نقشه‌ى راه در اختیار امام است و آن را به ما عرضه کرده است؛ اصول امام مشخص است.

اصول امام در «سیاست داخلی»
در سیاست داخلى، اصول امام عبارت است از تکیه به رأى مردم؛ تأمین اتحاد و یکپارچگى ملت؛ مردمى بودن و غیر اشرافى بودن حکمرانان و زمامداران؛ دلبسته بودن مسئولان به مصالح ملت؛ کار و تلاش همگانى براى پیشرفت کشور.

اصول امام در «سیاست خارجی»
در سیاست خارجى، اصول امام عبارت است از ایستادگى در مقابل سیاستهاى مداخله‌گر و سلطه‌طلب؛ برادرى با ملتهاى مسلمان؛ ارتباط برابر با همه‌ى کشورها، بجز کشورهائى که تیغ را بر روى ملت ایران کشیده‌اند و دشمنى میکنند؛ مبارزه‌ى با صهیونیسم؛ مبارزه براى آزادى کشور فلسطین؛ کمک به مظلومین عالم و ایستادگى در برابر ظالمان.

اصول امام در «عرصه فرهنگ»
در عرصه‌ى فرهنگ، اصول امام عبارت است از نفى فرهنگ اباحه‌گرى غربى؛ نفى جمود و تحجر و نفى ریاکارى در تمسک به دین؛ دفاع قاطع از اخلاق و احکام اسلام؛ مبارزه با ترویج فحشا و فساد در جامعه.

اصول امام در «عرصه اقتصاد»
در اقتصاد، اصول امام تکیه‌ى به اقتصاد ملى است؛ تکیه‌ى به خودکفائى است؛ عدالت اقتصادى در تولید و توزیع است؛ دفاع از طبقات محروم است؛ مقابله‌ى با فرهنگ سرمایه‌دارى و احترام به مالکیت است - اینها در کنار هم - امام فرهنگ ظالمانه‌ى سرمایه‌دارى را رد میکند، اما احترام به مالکیت، احترام به سرمایه، احترام به کار را مورد تأکید قرار میدهد؛ همچنین هضم نشدن در اقتصاد جهانى؛ استقلال در اقتصاد ملى؛ اینها اصول امام در زمینه‌ى اقتصاد است؛ اینها چیزهائى است که در فرمایشات امام واضح است.

***
توقع امام از مسئولین کشور همیشه این بود که با اقتدار، با مدیریت، با اداره‌ى عاقلانه و مدبرانه بتوانند این اصول را اجرائى کنند و پیش ببرند. این، نقشه‌ى راه امام بزرگوار است. ملت ایران با همتش، با جوانانش، با این نقشه‌ى راه، با ایمانى که در دل او راسخ است، با یاد امامش، میتواند فاصله‌ى کنونى را با آن وضع مطلوب پر کند. ملت ایران میتواند پیش برود. ملت ایران با توانائى‌هائى که دارد، با استعدادهائى که دارد، با انسانهاى برجسته‌اى که بحمدالله در میان کشور حضور دارند، میتواند راه طى‌شده‌اى را که تجربه‌ى سى و چند ساله‌ى انقلاب است، با قدرت بیشتر و با همت جازمتر ادامه دهد و ان‌شاءالله به صورت الگوى حقیقى و واقعى براى ملتهاى مسلمان در بیاید.

*khamenei.ir
  • ابوذر محمدی


متاسفانه در عصر حاضر، ملتها برای نجات خود از سلطه هایِ شیطانیِ موجود، بر حسب شرایط به یکی از ابر قدرتها متوسل می شوند، تا بتوانند خود را در برابر دیگری حفظ کنند.

ما شاهدیم که چه انقلابهای متعددی برای مبارزه با سلطه ی موجود، خود را در برابر ابر قدرت دیگر قرار دادند، و به انتظار کمک آن دل بستند، ما شاهدیم که برای مبارزه با آمریکا و اسرائیل، چه کشورها و انقلابهای متعددی به آغوش روسیه(شوروی) رفتند، و به کمک آنها امید بستند، تا پاره ی تن اسلام، فلسطین عزیز را آزاد کنند. در حالی که دو ابر قدرت در عین رقابت و مبارزه با هم، بر سر تسلط بر منطقه، و استعمار و استثمار ملتها، با هم توافق دارند، و روسیه(شوروی) اولین کشوری است که اسرائیل را به رسمیت شناخته، و همه ساله عده ی زیادی یهودی را به فلسطین می فرستد. بـدانـیـمـ که روسیه حاضر است علیه آمریکا  به کشور، یا انقلابی اسلحه بدهد؛ به شرط آنکه همیشه محتاج روسیه بماند، و در قلمرو سیاسی روسیه حرکت کند؛ و هیچگاه راضی نیست که ملتی آزاد گردد و استقلال خود را از هر دو ابر قدرت بازیابد.

ما مخالف استفاده از تناقض ابر قدرت ها نیستیم، ولی معتقدیم تا وقتی که ما استقلال ذاتی و خود کفایی خود را تأمین نکنیم، بازیچه ی قدرتهای خارجی و سیاستهای شوم استعماری خواهیم ماند. فکر دنباله روی و تکیه به غـربــ و شـرقــ باید از میان برداشته شود، و مردم ما و ملتهای دیگر بر خلاقیت و ابتکارهای شخصی خود تکیه کنند، و در راه خودسازی علمی و تکنیکی کشور خویش کوشیده، و شخصیت و هویت فرهنگی، سیاسی و مذهبی خویش را بازیافته، و سرنوشتشان را از چنگال واشـنـگـتـنــ و مـسـکـو آزاد کنند... .

  • ابوذر محمدی


بار دیگر روزه می‌گیریم، شب زنده‌داری می‌کنیم و شعایر دینی را بزرگ می‌داریم و سرانجام با شادمانی و خوشنودی عید را با هم جشن می‌گیریم، سپس به زندگی عادی باز می‌آییم و به همین ترتیب سال‌ها یکی پس از دیگری می‌آیند و یادها و خاطرات ما بیشتر می‌شوند.

بیم آن می‌رود که ماه رمضان به عادت بی‌روحی تبدیل شود که شعایر آن تنها عادت‌ها و رسومی سرگرم کننده باشد و  از تمام معانی هستی و روح حقیقی تهی شود. روزه ماه رمضان و سایر عبادات و شعایر آن فقط فعالیت‌های جسمی نیستند بلکه همه اینها اعمالی هستند که از عقل و دل سرچشمه می‌گیرند و در قالب حس می‌ریزند و با آن همراه می‌شوند، از همین رو هرگاه این اعمال بدون مشارکت و حضور دل و عقل انجام گیرد، بی‌روح، بی‌هدف و تقلیدی می‌شود انجام می‌گیرد اما تأثیری نمی‌بخشد.

در تجربه جدید در این ماه مبارک و فریضه روزه‌داری باید عقل و دل خویش را با بدن‌هایمان به کار بگیریم، بر ماست که بیاندیشیم و تأمل کنیم، باید محبت بورزیم و به فکر دیگران باشیم، باید محبت و اندیشه را در عبادت روزه خود وارد کنیم، رمضان تنها با این اوصاف رمضانی است که فضایی ایجاد می‌کند تا انسانی عزتمند و سرفراز پرورش یابد که فاتح مکه باشد و پیروز جنگ بدر و سازنده تاریخ. این است رمضانی که ماه انس است و هنگام احساس آلام هم‌نوعان،‌ موسم به فراموشی سپردن کینه‌ها و الفت جامعه و توحید کلمه و نزدیکی دوباره قلب‌ها و برانگیختن دوباره امت. روزه ماه مبارک با این اوصاف نخستین گام است برای پایه‌گذاری و ساختن تاریخ.

روزه و نماز و عید تنها تکالیف و مناسک کلیشه‌ای تحمیلی نیستند که ما برای ارج نهادن به خدا تقدیم او می‌کنیم یا به عنوان مالیات‌هایی برای عالم غیب پیشاپیش می‌فرستیم بلکه این عبادات نیروهای محرکه و انگیزه‌های تجدید قوه دفاع در حیاتی سالم و تصحیح انحراف و خطا در سلوک انسانی است.

روزه خروج از زندگی روزمره است، لحظه‌ای اندیشیدن و تأمل کردن خارج از عادات روزمره انسان است انسان برای یک لحظه، یک ساعت یا ماهی از ماه‌ها با پروردگار خود پیوند ویژه‌ای می‌خورد، انسان پیوند خود را با زندگی معمولی روزمره قطع می‌کند، سپس در جهت تنظیم این روابط و غلبه براین وابستگی‌ها و این احساس که او آزاد است تلاش می‌کند او شخصیت خود را کامل می‌کند خود را از نو می‌سازد و نفس خویش را تزکیه می‌کند. ما در این ماه و با روزه‌ای که در این ماه می‌گیریم می‌توانیم از هواها، ستمگری‌ها، ضعف‌ها و نیازها و انحراف در بستر زندگی روزمره و عادی خویش آزاد شویم و از آزادگانی شویم که بر آینده خود مسلطند و سرنوشت خویش را رقم می‌زنند.


* اللهم فک کل اسیر


  • ابوذر محمدی

...

اینجا پاکستان؛ سی‌وچهار سال قبل:

ویدئو پروژکتور و ژنراتور، با امکانات ابتدایی پاکستانی‌ها در اوایل انقلاب ایرانی، پیشرفته‌ترین ابزار صدور انقلاب در دنیا می‌شوند.انقلاب سال 57 ایرانی‌ها که پیروز می‌شود کیلومترها آن طرف‌تر از سرزمین ایران جماعتی از پاکستانی‌ها، که همه آمال و آرزوهایشان را در انقلاب ایران متجلی می‌دیدند دست به کار می‌شوند. آن زمان در خیلی از کشورهای اسلامی تئوری حرام بودن خروج بر سلطان اسلامی یک کشور مسلمان رواج داشت و بخشی از مردم پاکستان هم از نفوذ این تئوری بی‌نصیب نمانده بودند. همان زمان هم تبلیغات گسترده‌ای علیه انقلاب ایران و امام خمینی در رسانه‌های انگلیسی و آمریکایی پاکستانی پخش شده بود. علاوه بر اینکه جماعتی از افراطیون وهابی هم شروع به زمینه‌چینی برای تخریب چهره اسطوره‌ای امام در پاکستان  کرده بودند.
 
در بسیاری از مناطق پاکستان آن زمان برق نبود. جماعتی از پاکستانی‌های عاشق ایران با زحمت ژنراتور برق پیدا می‌کنند، ویدئو پروژکتور پیدا می‌کنند و باروبندیل زندگی‌شان را جمع می‌کنند و روستا به روستا با این تجهیزات ابتدایی سفر می‌کنند، اهالی روستا را جمع می‌کنند و برایشان پیام‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی را پخش می‌کنند. روستا به روستا جلسات پخش فیلم می‌گذاشتند و بعد هم برای مردم حرف می‌زدند. حالا پاکستانی‌ها تازه داشتند می‌فهمیدند انقلاب ایران یعنی چی... آن موقع‌ها داخل ایران کسی به این چیزها فکر نمی‌کرد. اول انقلاب باید تثبیت می‌شد. استدلال قابل قبولی بود، برای سی‌وچهار سال قبل...
 
اینجا پاکستان؛ بیست سال قبل:
 
«دو روز روزه نذر پاکستانی‌ها برای آزادسازی خرمشهر» گزاره چندان معمولی در  تاریخ جنگ‌های دنیانیست.
 
اول خرداد سال 68 جماعتی پاکستانی در پیشاور جمع می‌شوند. جماعتی که رهبرشان سید حسین عارف‌الحسینی گوشش را از رادیوی کوچک ترانزیستوری‌اش دور نمی‌کند تا حتی برای لحظه‌ای آخرین اخبار اشغال خرمشهر ، سرزمینی در جنوبی‌ترین نقطه ایران را از دست ندهد.
 
پاکستانی‌های داستان ما به شدت از اشغال نه چندان طولانی مدت خرمشهر نگران شده‌اند. نذر می‌کنند تا زمان آزادی خرمشهر ایران، آنها در پاکستان روزه بگیرند. دو روز بعد خبر آزادسازی خرمشهر در پاکستان را اول بار بلندگوی یک مسجد محلی اعلام می‌کند.شهر به جوش و خروش در می‌آید؛ صدای تیرهای هوایی پاکستانی‌ها، رسم قدیمی آنها در هنگام خوشحالی کل شهر را بر می‌دارد و شهر کاملا تعطیل می‌شود. یک شهر پاکستان برای آزاد شدن یک شهر ایران سه روز تعطیل می‌شود.
 
اینجا پاکستان؛ دو سال قبل:
 
تصاویر زیر مربوط به برگزاری جشن پیروزی انقلاب اسلامی ایران سی و یک سال بعد در کشوری به نام پاکستان است. تصاویر را با دقت ببینید.
 

 





 
ماجرا آن‌قدری گویاست که نیاز به مطول‌گویی‌های معمول ندارند. چند جوان پاکستانی در گوشه‌ای از سرزمین‌شان در منطقه‌ای به نام چینوت، کیلومترها دورتر از ما، برای پاسداشت حادثه‌ای که سی سال پیش در سرزمین دیگری به نام ایران اتفاق افتاده است جمع می‌شوند و جشن برگزار می‌کنند. یک تئاتر با محدودترین امکانات ابتدایی برای نمایش اتفاقات و آرمان‌های این انقلاب برپا می‌کنند، سرودهای انقلابی ایرانی‌ها را می‌خوانند و جماعتی هم از پاکستانی‌های دیگر به آنجا می‌آیند و می‌نشینند و شعارهای انقلاب ایران را فریاد می‌زنند.دکورهای ساده مراسم جشن انقلاب ایران در پاکستان همه پوشیده از عکس امام خمینی، آیت‌الله خامنه‌ای و شهدای جنگ ایران شهید همت و شهید فهمیده و... است.
 
هیچ نشانه‌ای از حضور سیستم فرهنگی ایران برای هر نوع پشتیبانی؛ حمایت و حضور در این حرکت در تصاویر دیده نمی‌شود.سی و دو سال از تلاش پروژکتوری‌های پاکستانی‌ها در صدور انقلاب ایران به سرزمین‌شان گذشته است و در اصل ماجرا، قلب‌های پر از مهر پاکستانی‌ها به ایران و بی‌تفاوتی نهادهای فرهنگی به این قلب‌ها تقاوتی پیدا نشده است.
 
***
 
اینجا پاکستان؛ امروز:
 
نام یک کوچه باریک در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر کراچی پاکستان، شهر اهل فرهنگ پاکی‌ها، امام خمینی است. نامی که شهرداری شهر کراچی آن را انتخاب نکرده است. بالای نام قبلی کوچه، خود اهالی کوچه تابلویی درست کرده‌اند و نام امام خمینی را بر بالایش نوشته‌اند. بیست سال است نام این کوچه تکان نخورده است.چند روز پیش شهرداری شهر کراچی، تابلوی این کوچه را کند و اسم جدیدی برایش گذاشت، اما عشق مردم این محله کراچی به امام خمینی به این راحتی‌ها دست‌بردار نیست.مردم دوباره خودشان اسم کوچه را عوض کرده‌اند.


عکس امام خمینی در یک قهوه خانه سنتی


خیابان‌ها و مکان‌های عمومی دیگری هم در پاکستان وجود دارد که به اسم کشورها یا شخصیت‌های مشهور کشورها، نام‌گذاری شده‌اند اما همه شان با کوچه امام خمینی در کراچی یک تفاوت اساسی دارند، این خیابان‌ها یا مکان‌های عمومی، با سرمایه این کشورها ساخته شده‌ است و همین کشورها اسم خودشان یا شخصیت‌های مشهورشان را روی خیابان‌ها و مکان‌های عمومی گذاشته‌اند، یک راه معمول دیپلماسی عمومی در همه کشورها...مردم پاکستان خودشان جور ایرانی را می‌کشند...
 
یک مستندساز ایرانی مشهور تعریف می‌کرد: که در وقتی در پاکستان بوده‌اند در میان صخره‌های سخت رشته‌ هیمالایا، به قهوه‌خانه‌ای برخورده‌اند، به داخلش رفته‌اند و در آنجا بالای سر کافه‌دار عکس امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای را دیده‌اند. از او درباره‌اش پرسیده‌اند و او گفته است این هویت ماست.
 
قضیه به همین سادگی و در عین حال به پیچیدگی زیستن در شرایط رسانه‌ای جمهوری اسلامی ایران است.
 
پاکستان به دلیل وابستگی‌های احساسی و عقیدتی بعد از انقلاب ایران به راحتی می‌توانست اصلی‌ترین پایگاه فرهنگی ایران در منطقه باشد. اکثریت 180 میلیون پاکستانی تشنه انقلاب و فرهنگ انقلاب ایران بودند و به مدت سی سال مدیریت فرهنگی و البته رسانه‌های ایرانی خموشانه از کنار پاکستان گذشتند.
 
وجود مراکز فرهنگی کره‌جنوبی در پاکستان، وجود چندین مدرسه ترکیه‌ای در پاکستان و وجود 30 شبکه تلویزیونی اکثرا وابسته به آمریکا در پاکستان نتیجه عملکرد مستقیم سیستم فرهنگی ایران است.
 
قصه ما روی دیگری هم دارد. کل تصویر ما از پاکستان نزدیک‌ترین قلب‌های به ایرانی‌ها در همه این سالهای بعد از انقلاب به فقر گرسنگی، سیل و حملات انتحاری محدود می‌شود.
پاکستانی‌ها برای ما ایرانی‌ها طبق تصاویر رسانه‌ای مان آدم‌های سیاه‌چرده و بیچاره‌ای هستند که گوشه خیابان‌ها پخش و پلا هستند و هر از گاهی هم به سرشان می‌زند و یک کمربند انفجاری به خودشان می‌بنند و عده‌ای را به همراه خودشان منفجر می‌کنند و پاکستان سرزمین خشک و بی‌آب و علفی که هر روز در آن آدمها مشغول جنگیدن و آدمکشی‌و منازعه برای فقر و گرسنگی تا مرحله مرگند.به همین صراحت و البته ابتذال...
 
پرونده ویژه ماه رمضان خبرگزای تسنیم در ادامه پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» رفتن به سراغ پاکستان است. از امروز در قالب چند گفتگو گزارش و یادداشت تلاش اندکی برای جلب‌توجه مردم، رسانه‌ها و مدیریت فرهنگی ایرانی‌ به سرزمین عاشقان جمهوری اسلامی ایران صورت می‌گیرد.تلاشی که شاید حفره خالی توجه به پاکستان، نزدیک‌ترین سرزمین عقیدتی به انقلاب ایران را در رسانه‌های ایرانی را فقط اندکی ترمیم کند.این تلاشی است برای تغییر تصویر کلیشه شده پاکستان در رسانه‌های ایران و البته که تلاشی است برای تلنگر هزارباره به سیستم مدیریت فرهنگی ایرانی، مدیریتی که چند کیلومتر آن طرف‌تر از ایران را نمی‌بیند.
 
نام پرونده از کتاب یک استاد دانشگاه پاکستانی به نام ظهیراحمد صدیقی انتخاب شده است.ظهیراحمد ایران را «جان پاکستان» می‌نامد.

*منبع: تسنیم
  • ابوذر محمدی

نور خدا خاموش شدنی نیست(یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره_صف/8)، حقیقت پیروز است(فان حزب الله هم الغالبون_مائده/56)، هرچه به حال مردم مفید باشد باقی می ماند(و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض_رعد/17)، در نبرد حق و باطل پیروزی با حق و شکست از آن باطل است(بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق_انبیاء/18)، باطل جلوه ی موقت دارد و غلبه ی وی دیری نمی یابد(فاما الزّبد فیذهب جفاء_رعد/17)، خداوند به نتیجه رسیدن راه و روش فرستادگان خود را ضمانت کرده است(و لقد کلمتنا لعبادنا المرسلین. انهم لهم المنصورون_صافات/171و172)، زمین را صالحان و پرهیزکاران در اختیار خواهند گرفت(و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون_انبیاء/105)، آفرینش جهان بر اساس حق استوار است( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق_حجر/85)... ... ... .

قریب به پانزده قرن است که قرآن کریم الهام بخش این حقایق است و پیروان این کتاب مقدس به موجب این الهامات با خوشبینی و امید به نظام هستی و جهان آفرینش و به آینده  اسلام و مسلمانی می نگرند.

مسلمانان واقعی که مستقیما با قرآن کریم آشنا هستند حتی آنگاه که مانند امروز در سخت ترین شرایط زندگی می کنند و به نوعی از اکثر ملل عالم به ظاهر عقب مانده تر هستند، امید خود را نباخته، درد خود را درمان ناپذیر نمی دانند، که در مقام چاره جویی و پیدا کردن راه اصلاح می باشند. و می توان گفت: همین ایمان و اعتماد و اطمینان است که چند به چند موجب ظهور مصلحینی راست قامت و بلند همت در جهان اسلام می گردد.

در هیچ عهد و عصری روشنفکران و روشن ضمیران مسلمان مانند امروز اصلاح طلب نبوده و درباره علل و موجبات انحطاط عصر خود نمی اندیشیده اند، زیرا در هیچ عصری مانند امروز مسلمانان به انحطاط و تأخّر خود پی نبرده اند و غرور و عزتشان ضربه ندیده است. پس می توان پنداشت که توجه و احساس درد، عامل اصلی چاره جویی بوده و است.

اما بیش از این مقدمه چینی نکرده و وارد موضوع سخنم بشوم؛ یعنی این حدیث نبوی که مورد اعتماد و استناد شیعه و سنّیست: الاسلام یعلو و لایعلی علیه (یعنی اسلام برتری پیدا می کند و چیزی بر او برتری پیدا نمی کند).

فارق از مباحث سندی این حدیث در کتب شیعه، اهل فن می دانند که استناد فقها به یک حدیث و فتوا دادن بر طبق آن، بالاترین گواه بر صحت و اصالت آن حدیث محسوب می شود.

اما سخن در این است که

معنی این حدیث چیست؟

آیا این حدیث در مقام تشریع و انشاء قانون است، آنچنان که فقها استنباط کرده اند، یا در مقام اخبار و بیان یک جریان تکوینی است؟

فقها این حدیث را ناظر به تشریع و قانون در مورد رابطه مسلم و غیر مسلم دانسته اند، یعنی در روابط مسلم و غیر مسلم نباید غیر مسلم بر مسلم اعتلاء و تسلط داشته باشد، همچنان که آیه کریمه لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا(خداوند هرگز برای کافران راه تسلط بر مومنان قرار نمی دهد) نیز قانون و حکم تشریعی استنباط کرده اند. که خلاصه ی معنی آیه و حدیث بنا بر این تفسیر چنین می شود: اسلام در روابط مسلم با غیر مسلم هر وضعی را که مستلزم تسلط و اعتلاء غیر مسلمان بر مسلمان باشد، قانونی و رسمی نمی داند؛ مثلا ازدواج زن مسلمان با مرد غیر مسلمان را امضا نمی کند و قانونی نمی شمارد، زیرا مرد که جنس قوی است طبعا نوعی تسلط و سیطره بر زن دارد، همچنین استخدام مسلمان در خانه غیر مسلمان و به طریق اولی بردگی مسلمان نسبت به غیر مسلمان را جایز و قانونی نمی شمارد.

بنا بر این تفسیر، این حدیث و آن آیه مردم مسلمان را به عزت و کرامتی که شایسته ی آن هستند متوجه می کنند، شعور آنها را بیدار می کنند که نباید هیچ گونه وضعی را که مستلزم زیر دست واقع شدن فرد مسلمان یا جامعه ی مسلمان نسبت به دیگران است تحمل کنند، باید همواره سعی کنند از هر جهت در وضعی برتر و عالی تر از دیگران زندگی کنند.

بدیهی است که شانه خالی کردن از زیر بار دیگران مستلزم این است که اوضاع خود را از هر جهت اصلاح کنند و بهبود بخشند که نیاز و ضرورت آنها را به زیر بار دیگران نکشاند، و الاّ مردمی که در فقر مادی و معنوی به سر می برند خواه و ناخواه تحت تسلط و سیطره و فرمان دیگران واقع می شوند.

البته ممکن است

این حدیث ((اِخبار)) باشد نه ((اِنشاء))، در مقام بیان یک ناموس تکوینی باشد نه در مقام تشریع قانون؛ بخواهد بگوید اسلام چون حق است و حق نیروند است، بر همه ی آیین ها و مرام ها برتری می یابد و هیچ آیین و مرام و مسلکی نمی تواند بر او برتری پیدا کند.

بنا بر این تفسیر جای یک پرسش اساسی جلوه نمایی می کند و آن اینکه

منظور از این نیرومندی و برتری، چه نوع نیرومندی و برتری و در کدام میدان است؟!

آیا منظور این است که اسلام در میدان فکر و نظر بر همه ی منطق ها پیروز و از لحاظ حجت و دلیل از همه اقوی است؟! یا

مقصود این است که اسلام از لحاظ نفوذ و توسعه و پیشرفت همواره در میدان عمل، غالب و برتر است؟!

با این تفاصیل می توان اینگونه اندیشید که

پیروزی در میدان نظر بستگی دارد به قدرت علمی و استدلالی. مانعی ندارد که آیین و مسلکی از لحاظ استدلال و منطق، مجهز به قوی ترین استدلال ها باشد ولی در عمل به واسطه ی عدم توافق با حوایج بشری و لا اقل به واسطه ی همه جانبه نبودن، موفقیت و نجاحی نداشته باشد و ممکن است عکس این مدعا و مطلب نیز ثابت باشد.

تارخ نشان می دهد مرام و مسلک هایی را که از لحاظ منطق نظری چندان قابل توجیه نبوده اند، ولی از آن نظر که با بعضی حوایج بشری هماهنگی داشته اند، پیروزی هایی خارق العاده به دست آورده اند، هر چند اینگونه پیروزی ها خواه یا ناخواه موقت و غیرقابل دوام است.

فلذاست که

فلاسفه از دیر زمان مفهوم ((حق)) و ((نافع)) را از یکدیگر تفکیک کرده اند، یکی را وابسته به عقل نظری و دیگری را وابسته به عقل عملی دانسته اند. همانطور که قرآن کریم در عین اینکه از ((حق)) بودن خود یاد می کند، نافع و مفید بودن خود را نیز مسکوت نمی گذارد، بلکه به صورت یک اصل، بقاء نافع و انفع را تأیید می کند. قرآن کریم بعد از یک مثال زیبایی می گوید: فامّا الزّبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض(یعنی: کف روی آب که فایده ای در بر ندارد بر جای نمانده، نابود می شود و اما آنچه به حال مردم مفید است در زمین باقی می ماند).

بد نیست تا برای قرابت به ذهن یاد آور شوم که در روزگاری اطبا، پیدایش و احیانا حذف بعضی از اعضای جانداران را وابسته به مفید بودن و مفید نبودن می دانسته اند، می گفتند: هرگاه احتیاج و ضرورت، وجود عضوی را ایجاب کند پدید می آید و تا احتیاج باقی است، باقی می ماند و همین که احتیاج از بین رفت و ضرورتی در کار نبود خواه و یا ناخواه آن عضو حذف می شود.

همین دانشمندان، قانونی به نام بقاء انسب و انتخاب اصلح را بیان داشته اند و مدعی شده اند بقا و ادامه ی وجود هر جانداری بسته به این است که در مقیاس طبیعت و خلقت برای باقی ماندن شایسته تر شناخته شود.

پس با انکی اندیشه در بیان فوق به این نتیجه می رسیم که هر کالای مادی یا معنوی که بر جامعه ی بشر عرضه می شود، مادامی که به آن احتیاج است و او قادر است احتیاج را رفع کند و توجه به خاصیت رفع احتیاج کردن او است و کالایی بهتر از آن به میان نیامده است، خواه یا ناخواه جای خود را حفظ می کند و روز به روز بر رونق و اعتلای آن افزوده می شود.

با توجه به این مطلب

آیا پیغمبر اکرم نمی خواهد بفرماید تا بشر در روی زمین هست، احتیاجی مبرم به سرمایه ای عظیم و غنی مانند اسلام دارد؟! و به همین دلیل است که اسلام را دین خاتَم و خاتِم برای همیشه می داند؟! آیا نمی خواهد بگوید هیچ کالای معنوی و روحی ی قادر به رقابت با اسلام نیست؟!، زیرا هیچ کدام قادر نیستند مانند اسلام همه ی خلأهای احتیاجات بشری اعم از نیازهای فردی، اجتماعی و عالی را پر کنند؛ و به طور همه جانبه جوابگوی مشکلات و گشاینده ی عقده های بشر واقع شوند.

آیا نمی خواهد بگوید مسلمانان مادامی که از اسلام منحرف نشوند و تعالیم آن را به کار بندند علوّ و برتری و تقدم خود را از هر جهت حفظ خواهند کرد؟! و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین.

بعید نیست که در حدیث ((الاسلام یعلو ولایعلی علیه)) معنای اخیر منظور باشد و با لااقل این معنی نیز منظور باشد، زیرا معانی و تفاسیری که برای این حدیث ذکر شد مانعة الجمع نیستند. از طرفی خود رسول اکرم فرمودند: اوتیتُ جوامعَ الکلم(یعنی: به من سخنان جامع و همه جانبه داده شده است، یک جمله بگویم به جای چند جمله)؛ چه مانعی دارد که بگوییم این حدیث کوتاه همه ی معانی و تفاسیری که ذکر شد را در بر دارد و چون هر کسی از دریچه خاصی بدان می نگرد معنی خاصی از آن می فهمد: ((فقیه)) از دریچه فقاهت بدان می نگرد؛ و متناسب با آن قانون و حکم و وظیفه برای مسلمان استنباط می کند و ((متکلم)) از دریچه برهان و استدلال نگاه می کند، برتری استدلالی و نظری از آن می فهمد و ((مسلمان جامعه شناس)) از دریچه مطابقت با احتیاجات نظر می افکند، و آن را بر موفقیت در پیشرفت و قابلیت بقا و دوام حمل می کند.

و در آخر باید بدانیم که

اسلام مسلمانان را به عظمت خیره کننده ای نائل ساخت، نه تنها از جنبه نظامی و تسلط سیاسی که در کمتر از نیم قرن بر اکثر معموره ی جهان حکومت یافتند(که این به تنها نمی تواند چندان افتخار آمیز باشد) بلکه از جنبه ی اجتماعی و معنوی نیز... .


* پس از مباحثه ای چند دقیقه ای با برادر دلسوزم جناب محمد علی جان عزیز، به پیشنهاد خارج از چارچوب گرام این پست به نوا در آمد. امیدوارم که مقبول افتد.

 

  • ابوذر محمدی


۱
با پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا که منافع خود را در ایران از دست رفته می‌دید، تلاش‌های گسترده‌ای را برای براندازی این نظام نوپا آغاز کرد. علاوه بر فعالیت‌های گسترده‌ی جاسوسی و ایجاد غائله‌های قومی در نواحی مرزی ایران که با محوریت سفارت آمریکا در تهران سامان‌دهی می‌شد، سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) هم طرح فونیکس (phoenix) را برای مقابله با انقلاب اسلامی مردم ایران طرح‌ریزی کرد. بر اساس این طرح، باید سران نظام نوپای اسلامی از میان برداشته می‌شدند تا جمهوری اسلامی به زانو درآید.

نقش‌های متعدد و تأثیرگذار آیت‌الله خامنه‌ای در جمهوری اسلامی در کنار پافشاری‌ ایشان در مقابله‌ با جریان‌های منحرف و بیگانه، منافقین کینه‌توز را که وابستگی آن‌ها به بیگانگان در شرایط آن روز روشن شده بود، به تصمیم خطرناکی رساند. تنها با گذشت یک هفته از تصویب عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس و پس از بیانیه‌ی منافقین در اعلام جنگ مسلحانه با نظام، آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران مورد سوء قصد قرار گرفتند. حضرت امام رحمه‌الله بلافاصله پس از ترور، در پیام خود پرده از چهره‌ی عوامل ترور برداشتند: «اینان آنقدر از بینش سیاسی بی‌نصیبند که بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20088/001.jpg
استدلال‌های آیت‌الله خامنه‌ای در مورد خیانت‌های بنی‌صدر به گونه‌ای بود که در جلسه‌ی نهایی بررسی عدم کفایت سیاسی رییس‌جمهور در مجلس، نمایندگان موافق با عدم کفایت، با در اختیار قرار دادن وقت خود، از ایشان خواستند تا در آن جلسه هم صحبت کنند. حضور آیت‌الله خامنه‌ای در پشت تریبون در حالی که کیف بزرگی از اسناد را به همراه آورده بودند، تعجب خیلی‌ها را از ‌میزان خیانت‌‌های بنی‌صدر در طول مدت 16 ماهه‌ی ریاست جمهوریش برانگیخت و بالطبع دشمنی‌های زیادی را از سوی سازمان منافقین و گروه فرقان به عنوان حامیان بنی‌صدر برای آیت‌الله خامنه‌ای به بار آورد.

۲
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز ۵۰- ۵۰»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»

بیرون از مسجد، آیت‌الله خامنه‌ای لحظاتی به هوش آمدند اما بلافاصله از هوش رفتند. در بین راه بیمارستان هم چند باری به هوش آمد و دوباره از هوش رفتند؛ ایشان هر وقت به هوش می‌آمدند شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته. ابتدا ایشان را به درمانگاهی در همان نزدیکی‌ها در خیابان قزوین بردند اما کاری از دست کسی بر نمی‌آمد و باید ایشان را به جای دیگر می‌بردند. در این بین پرستاری که فهمید ایشان آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران هستند، بلافاصله به محافظین گفت یک کپسول اکسیژن همراهشان ببرند اما انگار کسی صدای او را نشنید برای همین هم کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20088/005.jpg
به لطف خدا، وضعیت آیت‌الله خامنه‌ای با تلاش پزشکان و بعد از انجام عمل جراحی و تزریق ۳۷ واحد خون تثبیت شد و ایشان را برای ادامه درمان و تامین امنیت بیشتر به بیمارستان قلب شهید رجایی انتقال دادند. دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یک‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ی این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر کنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟

۳
ترورها کور نبودند، در واقع مبنای تحلیلی داشتند. اولش فکر کردند که با ترور رهبران حل می‌شود. بعداً دیدند لایه‌های دیگری هم وجود دارد. پس موتور ترور را متوقف نکردند، بلکه به لایه‌های بعدی هجوم آوردند تا شاید بتوانند به هدف برسند و البته ممکن نبود؛ برای این که ماهیت قدرت در ایران چیز دیگری بود. هدف در واقع این بود که یک خلأ قدرتی در کشور ایجاد شود و نیروهای سازمان‌یافته‌ی ترورکننده، جایگزین این قدرت شوند. یعنی هرج و مرجی پدید بیاید تا این‌ها بتوانند جایش را بگیرند. این اتفاق نیافتاد و ناموفق بود و حتی اثرات مثبت برای نظام داشت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20088/004.jpg
این اقدام مانند اقدام سال ۵۸ در ترور شهید مطهری اثر خود را به جا گذاشت و باطل بودن اندیشه‌ی بنی‌صدر و طرفدارانش را به وضوح برای مردم روشن ساخت. اگر بنا بود این بطلان اندیشه از طریق مباحثات کلامی پیش رود، شاید سال‌ها طول می‌کشید اما با این اقدام ناجوانمردانه، یک‌شبه و یک‌روزه فساد خود را آشکار ساخت. ترور آیت‌الله خامنه‌ای اولین بارقه‌های خود را بر هواداران مردم‌سالاری دینی تابید. مردم به این فکر فرو رفتند که اگر رقیب حرف حساب دارد که نیازی به کشتار ندارد.

۴
«ما منتظر بودیم که آقای بهشتی برگردند و از ایشان حال آقا را بپرسیم. یادم هست که من احوال را که پرسیدم، ایشان گفتند که الحمدلله از خطر گذشته است. یک جمله‌ای من در آن صحبتم گفتم و ایشان هم جوابی دادند که در ذهن من همیشه باقی مانده است. من پرسیدم که این بمب به کجا اصابت کرده است و طرف‌های مثلاً گلو و این‌جاها چطور است؟ آقای بهشتی هم که آدم باهوشی بود، خیلی زود مطلب را گرفت و گفت که آقای مهاجری مطمئن باشید که ایشان می‌توانند سخنرانی کنند. چون‌ ایشان خطیب جمعه بودند و خوش‌بیان هم بودند، ایشان متوجه منظور من شد که آیا امام جمعه داریم یا نه؟»

یک روز قبل از انفجار محل حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه تهران و شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی که قاعدتاً آیت‌الله خامنه‌ای نیز باید در آن جلسه حضور داشتند، انفجار بمبی دست‌ساز در مسجد اباذر تهران، امام جمعه‌ی آن زمان تهران را میهمان بیمارستان بهارلو کرد. شهید آیت‌الله بهشتی از نخستین افرادی بود که برای بررسی اوضاع و خبرگیری از احوال آیت‌الله خامنه‌ای، از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی به بیمارستان رفت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20088/002.jpg
امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند که: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان هم ساعت دو بعد از ظهر 7 تیر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌ موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.

۵
چهار روز بعد از حادثه که آیت‌الله خامنه‌ای از وضعیت بحرانی ساعات نخست حضور در بیمارستان خلاص شده بودند و پس از انجام عمل جراحی وضعیت ایشان تثبیت شده بود، ایشان در مصاحبه‌ای با یک گروه تلویزیونی ضمن تشریح وضعیت خودشان در سخنانی خطاب به حضرت امام رحمه‌الله و ملت مسلمان ایران، از آنان به سبب پیام‌ها و ابراز محبت‌هایشان تشکر کردند.

بیتی که آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به پیام محبت آمیز امام رحمه‌الله خطاب به ایشان گفتند نشان از میزان ارادتشان به رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران داشت:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20088/003.jpg
آقا در مصاحبه‌ای خطاب به مردم فرمودند: «از امت مسلمان و قهرمان که این همه دارند فداکاری می‌کنند در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها، این همه دارند جان‌های عزیز و نفیسشان را در راه خدا می‌دهند، انتظار نداریم که در مقابل یک حوادث کوچکی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی کنند و ما را بیشتر از آن‌چه که شرمنده هستیم، شرمنده نکنند

۶
خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20089/C/13910406_0220089.jpg
آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دکتر را سؤال‌پیچ کردند. دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که‌ بچه‌های همراه را جمع کرده‌اند و ازشان بازجویی می‌کنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همه‌ی شهدای حزب را به آقا گفت.

* منبع: khamenei.ir
  • ابوذر محمدی

... وقتی ملتی عنان شعور و اندیشه خود را به دست روزمرّگی می سپارد؛ هنگامی که حیات فرهنگی معنا و مفهومی نو می یابد و عبارت می شود از یک سلسله حرف ها و نمایش ها و سیاه نمایی هایی شادی زا و خمیه شب بازی های سرگرم کننده؛ و وظیفه ی حراست و حفظ ارزش های فرهنگی او را سازمان های غول پیکر عریض و طویل تولید خوشی و بی غمی و هلهله زا عهده دار می شوند؛ زمانی که مقوله ای به نام عرف، شرع، عقل و شعور اجتماعی و محاورات عامه و مناظرات و گفتگوهای مردم به اَشکال بی اعتنا و یک دسته قهقه و غریو شادی های جمعی در آمده و در این قالب تجلی پیدا می کند؛ خلاصه زمانی که از شهروند متعهد-عصرکتابخوانی و رسانه های نوشتاری- تماشاچی بی خیالی که به فکر نان شب است ساخته می شود و مسائل اجتماعی و امور جمعی انسانها تا مرز پرده های واریته های نمایشی تنزل می یابد، آنوقت است که مجموعه ملت در خطر است و اسیر بحران؛ آری بحرانی که گام به گام به سمت تهدید پیش می رود؛ و دقیقا در چنین حالتی است که مرگ تدریجی فرهنگ ناب و زوال آن تهدیدی واقعی به شمار می آید...


بعد از تحریر، یاد این دو واقعه، آرامش نمانده رااز دلم ربود و گفتم: یعنی راست می گویند که تاریخ تکرار می شود؟!؟!؟!
امام حسن ـ علیه السلام ـ در شرایط دشوار عراق، و بی اعتنایی مردم به درخواست های وی برای جنگ، در آستانه اصرار معاویه بر کناره گیری وی، ضمن سخنانی به بیان مواضع خود پرداخت. امام در آغاز اعلام کرد که درباره جنگ با شام هیچ گونه تردید و دودلی ندارد: «والله لایثینا عن أهل الشام شک و لا ندم، و إنّما نقاتل أهل الشام بالصّبر و السلامه»؛ شک و پشیمانی ما را از جنگ با شامیان باز نمی دارد بلکه ما با بردباری و آرامش، با آنها می جنگیم». آنگاه امام به بیان روحیه مردم پرداختند: «شما با گذشته خود تفاوت کرده اید. آنگاه که به صفین می رفتید، دینتان در پیش رویتان بود، اما امروز دنیاتان مقدم بر دینتان است». آنگاه افزود: «شما در بین دو جنگ خونین صفین و نهروان قرار گرفته اید، بر کشته های خود می گریید و درباره آنها، در طلب خون خویش هستید. ما در گذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام می جنگیدیم، ولی امروز بر اثر کینه ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته.... و اکنون معاویه از ما تقاضای صلح کرده، صلحی که هیچ گونه سرافرازی و شرافت و انصافی در آن وجود ندارد. «الا و انّ معاویه دعانا الی امر لیس فیه عزّ و لا نصفه». امام با این بیان به مردم عراق اعلام کرد وارد شدن در کار صلح به هیچ روی به نفع مردم عراق نیست. پس از آن، امام از مردم خواست تا تکلیف او را روشن کنند: «فان اردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه الی الله عزوجل بظبی السیوف، و ان اردتم الحیاه قبلناه و اخذنا لکم الرضی؛ اگر آماده برای نبردید، صلح او را رد کرده با تکیه بر شمشیرمان، کار او را به خدا واگذاریم؛ اما اگر ماندن را دوست دارید، صلح او را بپذیریم و برای شما امان بگیریم». در این وقت مردم از هر سوی مسجد به فریاد درآمده و با ندای «البقیه البقیه» صلح را امضا کردند.
امام حسن ـ علیه السلام ـ در جای دیگری فرمود: «انّی رأیت هوی عظم الناس فی الصلح، و کرهوا الحرب فلم احبّ ان احملهم علی ما یکرهون؛ من خواسته بیشتر مردم را در صلح و ناخشنودی نسبت به جنگ دیدم و دوست ندارم تا آنها را بر آنچه ناخوش دارند، اجبار کنم».
در جای دیگری فرمود: «اری اکثرکم قد نکل عن الحرب و فشل فی القتال و لست اری احملکم علی ما تکرهون؛من دیدم که بیشترین شما از جنگ رویگردان شده و در جنگ سست اند. و من چنان نیستم تا شما را بر آنچه ناخوش دارید، اجبار کنم».
امام - علیه السلام - عدم همراهی مردم را دلیل واگذاری خلافت به معاویه یاد کرد و در شرایط عادی، راه حلی جز این امر وجود ندارد.
آن حضرت در جای دیگری فرمود: «والله انی سلمت الامر لانی لم اجد انصاراً، و لو وجدت انصاراً لقاتلته لیلی و نهاری حتی یحکم الله بیننا و بینه؛ به خدا سوگند! من از آن روی کار را به او سپردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری می داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند».

و...

آن هنگام که خبر چیرگی بسر بن ارطاهًْ بر یمن به امام رسید در جمع مردم سخن راند و مایۀ نگون‌بختی آنان را تفرقه و نافرمانی اعلام نمود: به خدا سوگند پندارم که این قوم به زودی بر شما چیره شود زیرا آنها با آن که بر باطلند دست در دست هم دارند و شما با آن که بر حق هستید پراکنده‏اید. شما امامتان را که حق با اوست نافرمانی می‏کنید و آنان  پیشوای خود را با آن که بر باطل است فرمان بردارند.

در جای دیگری سوگمندانه می‏فرماید: «أیها الناس، المجتمعهًْ أبدانهم، المختلفهًْ أهوائهم، کلامکم یوهی الصَّمَّ الصِّلاب و فعلکم یطع فیکم الاعداء»  ای مردمی که به تن‏ها مجتمع ‏اید و به آرا پراکنده! سخنانتان هنگامی که لاف دلیری می‏زنید صخره‏های سخت را نرم می‏کند. در حالی که کردارتان، دشمنانتان را در شما به طمع می‏اندازد.


*این عنوان را برگزیدم، چون جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین روحانی فرمودند: بنده جمهوریت را بر اسلامیت ترجیح می دهم.

  • ابوذر محمدی