کلاس مشروطه (درس های مشروطه از نگاه مقام معظم رهبری)
اشتباه حق و باطل
ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خوردهایم. شاید یکى از علل اینکه دوران اختناق در این کشور طولانى شد و اقلا دو قرن استعمار در این کشور حضور موذیانهیى داشت و ما مردم نتوانستیم آنچنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه مىشد و صریح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضایاى قبل و بعد آن، ما ملت ایران چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم.
دیدار با مسؤولان سازمانهاى خدماتى و حمایتکننده از مستضعفان و محرومان 12/07/1368 کارنامه صحیح و موفقیتآمیز روحانیت
در دهها سال گذشته، بلکه در یکى، دو قرن گذشته، بحمدالله روحانیت در مواجههى با قضایاى مهم بینالمللى و مسائل مربوط به این کشور و بعضى کشورهاى اسلامى دیگر، مواضع صحیحى اتخاذ کرده و تجربهى افتخارآمیزى ارایه نموده است. از قبل از قضایاى مشروطه در ایران بگیرید، تا قضایاى جنگ اول جهانى در عراق و نیز جنگ دوم جهانى، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، همیشه مواضع روحانیت، مواضع صحیح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآمیزى بوده است.
دیدار با روحانیون و مبلغان، در آستانهى ماه محرم 20/04/1370 شورای نگهبان، ضامن عدم تکرار انحراف تاریخی مشروطه
شوراى نگهبان مطمئنترین دستگاه و ارگانى است که انقلاب به نظام کشور بخشیده است. ما براى اینکه به طور کلى از سلامت نظام مطمئن باشیم، مهمترین و رساترین و فعالترین و مؤثرترین مجموعهى ما همین شوراى نگهبان است. در قانون اساسى ما، شوراى نگهبان حتى نقشى مهمتر از طراز اولى که در صدر مشروطیت گذاشته شد، دارد. اولا طراز اول، به مسائل قانون اساسى و امثال اینها کارى نداشت؛ فقط به مسألهى شرع کار داشت؛ ثانیا این کسانى که امروز در شوراى نگهبان هستند، با مسائل کشور و مسائل انقلاب و مشکلاتى که بر سر راه انقلاب هست، واقفترند، تا آن کسانى که در آن روز مىخواستند در نقش طراز اول کار کنند. البته دیدیم که در آن روز دشمنان اسلام و دشمنان آزادى ایران نتوانستند طراز اول را تحمل کنند و چه زود آنها را از صحنه خارج کردند؛ اول وجودشان را، بعد خود اعیانشان را بىاثر کردند و این ارگان را بکلى حذف کردند! بدون طراز اول، دهها سال مشروطیت ادامه پیدا کرد و شد آنچه شد: مشروطه به استبدادى از طراز استبدادهاى درجهى اول تبدیل شد؛ یعنى از استبداد ناصرالدین شاهى بالاتر! هیچ کس نمىتواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر است؛ بلکه بلاشک بیشتر از آن است. ناصرالدین شاه در قضیهى تنباکو وقتى که حرکت مردم را دید، عقب نشست؛ اما رضاخان در سال 1314 هنگامى که حرکت مردم و علما را دید، حرکت مردم را سرکوب کرد و علما را دستگیر نمود و واقعهى مسجد گوهرشاد را پیش آورد! به اعتقاد ما، همهى اینها ناشى از عدم حضور طراز اول در آنجاست؛ والا اگر علماى پیشبینى شدهى در متمم قانون اساسى - که همان طراز اول باشند - حضور مىداشتند و مىتوانستند نقش خودشان را ایفا کنند، ما امروز از آنچه که هستیم، خیلى جلوتر بودیم. خوشبختانه حضور امام(رضواناللهتعالىعلیه) در انقلاب، با آن قاطعیت و آن بصیرت و آن حزم و آن حکمتى که در ایشان بود، اجازه نداد که دشمنان بخواهند نسبت به شوراى نگهبان همان کارى را بکنند که با طراز اول کردند.
دیدار با اعضاى هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دورهى مجلس شوراى اسلامى 04/12/1370 رهبری دینی در مشروطه و جمهوری اسلامی
پیش از این، در کشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود. اما بعد از پیروزى، هنگامى که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایى رسید که رضاخان قلدر،فردى که ضد همهى آرمانهاى مشروطه خواهى بود، به حکومت رسید. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دینى نبود،سرنوشتى چون انقلاب مشروطیت پیدا مىکرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مىکند که اولا شروع این نهضت و پیروزى آن، ثانیا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحل نشدن آن و ثالثا مستقیم حرکت کردن جمهورى اسلامى و انحراف نشدن آن، به برکت دین و رهبرى دینى است، پشت سر آن، یک نکتهى دیگر را هم مىفهمد و آن نکته این است که دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مىکنند دین و رهبرى دینى را از این انقلاب بگیرند. این، یک امر قهرى است. اگر از یک قلعه یا حصار، جوانى کارآمد، جانانه دفاع کند، دشمن آن قلعه و آن حصار، راه را در این مىبیند که زیر پاى آن جوان، حفره و گودالى بکند و او را از بین ببرد.
دیدار قشرهاى مختلف مردم قم 19/10/1371 مشروطه و راه آینده
اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که ملت ایران جمعیت و تودهى مردم همیشه بوده است. اما چرا در ادوار دیگر تاریخ، این اتفاق نیفتاد که در مقابل حوادث عظیم اجتماعى اینطور مردم یکسره بریزند و با حضور خود، یک معضل عظیم اجتماعى را حل کنند؟ البته نمىگوییم در گذشته، هیچ وقت اتفاق نیفتاده است. چرا! وقتىکه حادثهى مهلکى پیش آمده است، غالبا مردم ما، وقتى احساس کردهاند که این تکلیف دینى است که البته این تکلیف دینى را هم بایستى رهبران دینى و علماى دین به آنها مىگفتند راه افتادهاند و دفاع کردهاند. ما قضایاى متعددى را در تاریخ گذشته چه در ماجراى مشروطه، چه قبل از آن، چه بعد از آن و چه در جنگها داریم. اما چرا یک حضور همگانى از همه جاى کشور، با این استقامت، با این روشن بینى؛ آنهم به مدت چند سال، در گذشته دیده نشده بود؟ چرا در طول این یکى دو قرن گذشته شاید از دویست سال پیش به این طرف ایران در همهى جنگهایى که با همسایگان خود و دیگران داشته، شکست خورده است؛ مگر در همین جنگ تحمیلى هشت ساله که از همهى جنگهایى که ملت ایران در این مدت با آن مواجه شد، سختتر و طولانىتر بود؟ این، سابقه ندارد. در جنگهاى ایران و روس در زمان فتحعلیشاه، ما شکست خوردیم. در جنگ هرات شکست خوردیم. در جنگ بین الملل دوم، آنوقت که متفقین وارد کشور ما شدند، شکست خوردیم. در این مدت، هر کدام از همسایگان، در هر جا از این کشور، تحرک و تجاوزى کردند، ما در مقابل تجاوز آنها شکست خوردیم. اما در این جنگ هشت ساله که تقریبا تمام قدرتهاى نظامى دنیا با یکدیگر همدست شدند و کشورى را علیه ما بسیج نمودند و به ما حمله کردند، ما آنها را شکست دادیم. شکست نخوردیم، و پیروز شدیم. چرا؟ عین همین مطلب، در سایر کشورها هم هست. اینها را مىگویم تا فکر کنید و پاسخ درست سؤال را پیدا کنیم، تا بشود با یک فهم عقلانى درست، با هدایت عقلانى و محاسبهى دقیق، راه آینده را پیدا کرد. همچنان که به فضل الهى، ملت ایران تا امروز، همینگونه حرکت کرده است.
دیدار فرماندهان نیروى مقاومت بسیج 30/08/1372 مشروطه و فرمول ایرانی عدالت
دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آنها هم علماى دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدى مثل مرحوم آیةالله آخوند خراسانى؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شیخ فضلالله نورى، مرحوم سید عبدالله بهبهانى، مرحوم سید محمد طباطبایى - پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهى اینها هم دستگاه حوزهى علمیه در نجف بود. اینها چه مىخواستند؟ اینها مىخواستند که در ایران عدالت برپا شود؛ یعنى استبداد از بین برود. وقتى که جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادى داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهى خودش را به اینها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدهاى از روشنفکران بودند. حق آنها نباید ضایع شود؛ لیکن یک عده روشنفکر هم بودند که مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب مىشدند. بارى؛ مشروطه، قالب و ترکیب حکومتى انگلیس بود. این روشنفکران به جاى اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانى و یک فرمول ایرانى براى ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دین خواهى بود، بعد از مدت بسیار کوتاهى منتهى به این شد که شیخ فضلالله نورى را - که این شهید بزرگوار همینجا مدفون است - در تهران به دار کشیدند. اندک زمانى بعد، سید عبدالله بهبهانى را در خانهاش ترور کردند. بعد از آنهم سید محمد طباطبایى در انزوا و تنهایى از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى که بالاخره منتهى به حکومت رضاخانى شد!
اجتماع بزرگ مردم قم 14/07/1379 شکست به خاطر سلب اعتماد متدینان
یک جریان فساد هم فسادهاى اخلاقى و رواج منکرات است. با این هم باید مقابله و مبارزه کرد. ما خوب مىدانیم، این جزو تعالیم اسلام است که با زبان و تبیین باید مردم را با فضایل اخلاقى آشنا کرد و از منکرات دور نگهداشت. این به جاى خود درست؛ اما با شیوع منکرات و با تظاهرِ به آن باید مقابله کرد. اسلام مرتکبِ منکر را نصیحت و هدایت مىکند؛ اما حد هم براى او مىگذارد. با صِرف زبان و توصیه نمىشود کارى کرد. قدرت نظام باید جلوِ سیرِ فحشا و فساد را بگیرد. اجازه ندهید که هوسهاى یک عدّهى معدود و یک گروه کوچک و اندک در داخل جامعه، موجب اغواى ذهن و فکر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمنى شود که هیچ انگیزهى فسادى ندارند. شما باید جلوِ آنگونه افراد را بگیرید. همهى مسؤولان بخشهاى مختلف کشور در این زمینه مسؤولند. اجازه ندهید عدّهاى با تکیه به نام آزادى - که واقعاً باید بر عنوان مظلوم آزادى گریست که چه سوء استفادههایى از این نام مىشود - منکرات و فحشا و بىبندوبارى را در جامعه رایج کنند. عکسالعملِ آن این است که عدّهاى به نظام بدبین شوند؛ مثل اوّل مشروطه.
یکى از عواملى که موجب شکست مشروطیت در ایران شد، این بود که متدیّنین بعد از مدتى احساس کردند کأنّه کار به سمت بىدینى پیش مىرود. جنجال زیاد مطبوعاتى که آن وقت همهى انگیزهى خودشان را این قرار داده بودند که به مقدّسات دینى حمله کنند - البته کسانى که در مشروطیت با اساس دین و مظاهر دینى و اعتقادات دینى و روحانیت و با اینطور چیزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مىکردند، عدّهى زیادى نبودند، اما جنجالشان زیاد بود - موجب شد که متدیّنین و علما که در صفوف اول مبارزهى مشروطیت بودند، بتدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتى چنین شد، نهضت شکست مىخورد؛ و مشروطیت شکست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطیت، دیکتاتورىِ رضاخانى به وجود آمد. این بسیار عبرتانگیز است. رضاخانِ قلدر و چکمهپوش کجا، شعار مشروطیت کجا؛ چقدر اینها با هم فاصله دارند! چرا اینطور شد؟ چون اطمینان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد؛ کنار نشستند و از صحنه بیرون رفتند. مسؤولان نباید بگذارند چنین حالتى در مؤمنین به وجود آید.
البته این هیچ مجوّز آن نیست که کسانى به بهانهى اینکه اطمینانشان سلب شده، قانونشکنى کنند. قانونشکنى جرم است. تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چیزى که به نظر انسان منکر مىآید - بدون اجازهى حکومت - خودش یک جرم است؛ مگر نهى از منکر زبانى، که بارها گفتیم نهى از منکر زبانى جایز و واجب و وظیفهى همه است و در هیچ شرایطى هم ساقط نمىشود؛ اما آنجایى که نوبت اجرا و عمل برسد، همه باید طبق قوانین عمل کنند. هیچ چیزى مجوّز این نیست که بگویند چون نیروى انتظامى و قوّهى قضایّیه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم؛ نخیر، آن روزى که لازم باشد مردم براى حادثهاى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صریحاً به آنها خواهد گفت.
بیانات پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سیدمحمد خاتمى 11/05/1380 مشروطه استحاله شد
خصوصیت انقلاب عظیم اسلامى که آن را به عنوان یک پدیدهى بىنظیر در تاریخ قرنهاى اخیر در چشم تحلیلگران و صاحبنظران معرفى کرده است، قبل از آن در هیچیک از انقلابهاى بزرگ عالم دیده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب کمونیستى در شوروى و نه در انقلابهاى کوچک دیگرى که به تبع این دو انقلاب و در خط آنها حرکت مىکردند. البته به این نکته توجه داشته باشید که دأب سیاستهاى مسلط عالم این بوده و هست که جنبشهاى عدالتخواهانهى مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمهى سیاسى و فرهنگى خود بریزند و در واقع هویت آن جنبشها و حرکتهاى مردمى و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهىاى که صد سال پیش در مشروطهى ایران پیش آمد، یک حرکت مردمى و دینى بود. آن روز جریان سیاسى مسلط عالم - یعنى انگلیسیها - این حرکت عدالتخواهانهى مبتنى بر اصول اسلامى را در هاضمهى سیاسى و فرهنگى خود ریختند؛ آن را استحاله کردند و از بین بردند و به یک حرکت مشروطه از نوع انگلیسى آن تبدیل نمودند. نتیجهى آن هم این شد که جنبش مشروطه - که یک جنبش ضد استبدادى بود - آخر کار به دیکتاتورى رضاخانى منتهى شد که از استبدادهاى قاجار، بدتر و شقاوتآمیزتر و قساوتآمیزتر بود. همینطور نهضت ملى شدن صنعت نفت به وسیلهى کسانى که آن را اداره مىکردند، به لیبرال دمکراسى امریکایى ملحق شد. نتیجه این شد که همان امریکاییها به نهضت ملى شدن صنعت نفت خیانت کردند. با انگلیسیها که طرف مقابل نهضت عدالتخواهى در ایران بودند، همدست شدند و نهضت ملى را از بین بردند و دنبالهى آن، دیکتاتورى خشن و سیاه دورهى محمدرضا در طول سى و چند سال، سایهى سنگین خود را بر این کشور انداخت و این ملت را زیر فشار قرار داد. نهضتهاى عدالتخواهانهى ملتهاى آفریقا و آسیا در طول دهها سال به وسیلهى کمونیستها و سیاست مسلط شوروى سابق مصادره شد و به دیکتاتوریهاى گوناگونى که در جهت مصالح شوروى کار مىکردند، منتهى گردید. این رسم جارى دنیا با نهضتهاى عدالتطلبانهى ملتهاى جهان بوده است.
...در قضیهى مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمىآمد و به پیروزى نمىرسید. وقتى هم که غربزدهها و نوچههاى انگلیسى در ایران، علماى دین و شعارهاى دینى را کنار زدند، باز استبداد و تسلط و نفوذ خارجى مسلط شد. در نهضت ملى شدن صنعت نفت هم همینطور بود. تا وقتى روحانیت وسط میدان بود - که مرحوم آیةالله کاشانى یکى از اصلىترین محورهاى این مبارزه بود - ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتى با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دست روحانى روشنفکر و آگاه و شجاعى مثل مرحوم کاشانى کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤساى دولت نهضت ملى تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار مىخواست کرد.
اجتماع بزرگ زائران حرم امام خمینى(ره) 14/03/1381 حوادث گذشته و تهدیدهای آینده
یکى از چیزهایى که انسان از رسانه توقع دارد این است که از حوادث گذشته براى توضیح تهدیدهاى آینده و حوادث در شرف تکوین استفاده کند و مردم را نسبت به آنها حساس نماید. قضایاى جوامع انسانى و جهانى حقیقتا مشابهند؛ چون با همهى تغییرى که در وضع زندگى انسانها بهوجود مىآید، عوامل تأثیرگذار حقیقى در زندگى انسانها همیشه چیزهاى معینى است. «سنتالله» که در قرآن مىبینید، همین است. «و لن تجد لسنةالله تبدیلا و لن تجد لسنةالله تحویلا» همینهاست؛ یعنى سنتهایى وجود دارد و تبدیلها و تحولهایى بهوجود مىآید. مثلا امروز قضایاى مشروطه براى ما کاملا قابل درسگیرى و درسآموزى است. چون بنده در برههاى از سالهاى زندگىام با مسائل و قضایاى مشروطه خیلى انس داشتهام و کتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مىکردم، امروز که نگاه مىکنم، مىبینم این قضایا و حوادث خیلى به هم نزدیک است. همچنین عوامل در انقلابهاى گوناگون دنیا؛ مثلا انقلاب کبیر فرانسه یا انقلابهاى دیگر، مشابه است. عوامل مشابه است و نتایج مشابهى را هم مىدهد. مثلا در انقلاب کبیر فرانسه عامل مخربى وجود داشته که ما جلو این عامل مخرب را در اینجا گرفتیم و نگذاشتیم، مىبینیم آن نتایج مترتب نشد، یا عاملى وجود داشته که آنجا تخریب ایجاد کرده، ما اینجا جلو آن را نگرفتیم، مىبینیم عینا همان تأثیر و همان زیان را در اینجا هم بهطور مشابه داشته است.
دیدار مدیران صدا و سیما 15/11/1381 مشروطه و اعتماد به نفسِ نداشتهی روشنفکرها
از اواسط دورهى قاجار نشانههاى پیشرفت اروپایى در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانى بودند که به اروپا مىرفتند یا نوشتههاى آنها را مىخواندند؛ لذا با پیشرفتهاى آنها آشنا مىشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر مىدیدند. این حرف تکرار شدهیى است از طرف روشنفکرهاى صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربىها راه بیفتیم و به هرچه آنها مىگویند، در همهى شؤون زندگىمان عمل کنیم؛ این حرفى که از تقىزاده و دیگران نقل شده و واقعیت هم دارد. اینها مىگفتند ما باید صددرصد به نسخهى آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنى مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقا در محاسبهى اینها نمىگنجید.
دیدار جمعى از مهندسان و محققان فنى و صنعتى کشور 05/12/1383 مشروطه، انقلاب و تأخیر در یک آغاز
کار بزرگى که ملت ما در بیستوشش سال پیش انجام داد - یعنى پدید آوردن انقلاب اسلامى - اگر پنجاه سال و یا حتّى سى سال زودتر انجام گرفته بود، امروز این جامعهى آرمانى را در کشور و خانهى خودمان داشتیم. وقتى مشروطیت بهوجود آمد، یا سالهاى بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان کارى را بکند که در انقلاب اسلامى کرد، راه از آن زمان شروع مىشد و ما امروز مىتوانستیم شاهد جامعهیى باشیم که هم از لحاظ علمى و صنعتى پیشرفته است، هم یک جامعهى برخوردار از عدالت است، هم یک جامعهى برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوى است - که این براى جوانها خیلى مهم است - ولى وقتى ملت ایران تشنهى چنان تحولى بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. اینکه مىگویم نگذاشتند، یک محاسبهى کاملاً دقیق و علمى دارد؛ نه اینکه ملت ایران نمىخواست یا حاضر به فداکارى نبود؛ چرا، لیکن در دورهى مشروطیت از بىتجربگى ملت و رهبران آن استفاده کردند و حرکت عظیمى که در این کشور علیه استبدادِ درازمدت پادشاهان - که سرچشمهى همهى بدبختىها بود - بهوجود آمده بود، به بیراهه کشاندند و از درون آنرا پوچ و منهدم کردند. ماجراى مشروطیت یکى از ماجراهاى تلخ تاریخ اخیر ماست. ملت ایران وارد میدان شدند؛ رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند؛ ملت هم خوب فداکارى کردند؛ اما چون تجربهى کارى نداشتند، دشمنان، نفوذىها و سلطهگران بیگانه توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثى کنند و از بین ببرند.
البته آنروز دشمن بهطور مشخص دولت انگلیس بود و در دنیا همان نقشى را ایفا مىکرد که امروز امریکا ایفا مىکند. هدف آنها سلطه، دستاندازى، جهانگشایى، دخالت در امور ملتها براى مکیدن ثروتهاى ملى و عقب نگهداشتن ملتهاى آسیا و آفریقا و هر جاى دیگر بود. در همان قدمهاى اول با استفاده از روشهاى پیچیده، مشروطه را به غیر آن راهى که ملت براى آن حرکت کرده بود - یعنى راه استقلال و آزادى در زیر سایهى اسلام - منحرف کردند؛ بعضى از رهبران مشروطه را متهم کردند، بعضى را اعدام کردند، بعضى را ترور کردند، بعضى را خانهنشین کردند و با غوغاگرى بهوسیلهى ایادى خودشان، فضا را تحت نفوذ گرفتند. ده پانزده سالى هم که گذشت، انگلیسىها بدل فن مشروطه و حرکت عظیم ملت ایران را زدند؛ یعنى رضاخان پهلوى را سرکار آوردند. ملت تجربه نداشت؛ حتّى رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراین دشمن توانست کار خودش را بکند؛ لذا آغاز این حرکت بزرگ، هشتاد نود سال تأخیر افتاد و در طول این مدت هر کار توانستند، با این ملت مظلوم و با این کشور کردند. پهلوىها را سر کار آوردند، براى اینکه سلطهى بیگانه را - که مکمل سرنوشت سیاه ملت پس از استبداد داخلى بود - بر ملت تحمیل کنند؛ و چون مىدانستند ملت با پیشرفتهاى دنیا آشناست، براى اینکه اشتهاى بسیار صادقانهى ملت به پیشرفت را فروبخوابانند، با ابزارهاى زرق و برق تمدن، سر ملت را گرم کردند و حقیقتِ تمدن غربى را - که علم و پیشرفت بود - از او دریغ کردند و ملت را به ظواهر سرگرم ساختند؛ مثل بچهیى که گرسنه است و ممکن است سراغ غذا برود؛ اما بهجاى دادن غذاى داراى پروتئین و ویتامین، با پفک نمکى اشتهایش را از بین ببرند تا دیگر میلى پیدا نکند؛ این کار را با ملت کردند.
بیانات در دیدار اعضاى اتحادیهى انجمنهاى اسلامى دانشآموزان 24/12/1383 تجربه مشروطه و تلاش برای نگه داشتن حصارها
سالها این ملت در سختىهاى ناشى از سلطهى بیگانه گذراند تا اینکه زمینه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حکیم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همهى دلها، در میان مردم بهوجود آمد و وارد میدان شد؛ ملت هم تجربه پیدا کرده بودند؛ لذا انقلاب اسلامى شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بىاثر ماند؛ چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پیدا کرده بودند. در دورهى مشروطه، رهبران و مردم نمىدانستند کمین بیگانگان با آمادگىهاى قبلى چقدر خطرناک است؛ لذا حصارهاى خودشان را برچیدند و مهیاى قبول حملهى دشمن شدند؛ دشمن هم آمد و هر کار خواست، در این کشور کرد. این دفعه در انقلاب اسلامى، با استفادهى از تجربهى مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوى - یعنى حصار ایمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بیدارى - را در مقابل توطئههاى دشمن محکم نگه دارند.
دیدار اعضاى اتحادیهى انجمنهاى اسلامى دانشآموزان 24/12/1383 آنچه خود داشت
یکروز در آغاز گشایش دروازهى زندگى غربى به روى ایران - که پیشرفت بود، علم بود، ماشین بود و ایرانىها هیچ چیز نداشتند - سیاستمداران و متفکران و نخبگان آن روز ما به جاى اینکه وقتى آن پیشرفتها را دیدند، به فکر جوشش از درون باشند - کارى که امیرکبیر در زمان ناصرالدین شاه کرد و مىخواست بکند - شصت سال، هفتاد سال بعد از زمان امیرکبیر، آقایى در دورهى مشروطه پیدا شد که گفت راه نجات کشور ایران این است که جسما، روحا، ظاهرا و باطنا فرنگى شود! به جاى اینکه براى جبران عقبافتادگىها به درون مراجعه کنند و گوهر خویش را جستجو کنند، به جاى اینکه خویش را در خویش پیدا کنند، رفتند سراغ اینکه خود را در راه طى شدهى اروپا پیدا کنند! آنها این اشتباه را کردند. بعد هم رژیم پهلوى بهوسیلهى خود انگلیسىها روى کار آمد و پس از آن، امریکایىها جاى انگلیسىها را گرفتند. بهترین انتخاب براى امریکا و انگلیس، رضاخان و محمدرضا بودند؛ چون همان نقشهها، همان فرهنگ، همان وابستگى، همان عقبافتادگى و همان سرپوش گذاشتن بر روى استعدادهاى درونى که غرب مایل بود، در کشور به دست کسانى اجرا مىشد که بظاهر ایرانى بودند. امروز خطاست که جوان ما بخواهد آن راه را طى کند. آن راه، راه خطایى است.
دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههاى استان کرمان 19/02/1384 گناهان جمعی ملتها
نوع سوم، گناهان جمعى ملتهاست. ]بحث یک نفر آدم نیست که خطایى انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهى یک ملت یا جماعت مؤثرى از یک ملت مبتلا به گناهى مىشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منکر و ظلمى سکوت مىکند و هیچ عکسالعملى از خود نشان نمىدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارترى هم باشد؛ این همان «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهى است که نعمتهاى بزرگ را زایل مىکند؛ این همان گناهى است که بلاهاى سخت را بر سر جماعتها و ملتهاى گنهکار مسلط مىکند. ملتى که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگى مثل شیخ فضلالله نورى را بالاى دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههاى ما همین حرف دروغ بىمبناى بىمنطق را نشخوار و تکرار مىکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانى تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملى و عمومى بود. «و اتقوا فتنة لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة»؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى که مرتکب گناهى شدند، نمىشود؛ مجازات عمومى است؛ چون حرکت عمومى بوده؛ ولو همهى افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزى که به خیابانها آمدند و سینهشان را مقابل تانکهاى محمدرضا پهلوى سپر کردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنى تحمل و صبر و سکوت گناهآلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد؛ حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمى سر کار آمد؛ وابستگى ننگآلود سیاسى از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و انشاءالله ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یکطور استغفار دارد.
دیدار کارگزاران نظام 08/08/1384 پیشگامی روحانیت
... نمونهى دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیشقدم بودند، از نجف تا ادامهى روحانیت در همهى بلاد، و اگر روحانیون نبودند، امکان نداشت استبداد سلطنتى قاجارى از بین برود - تا قضایاى بعد از مشروطیت که مخالفتهاى گوناگونى مىشد. وقتى هم که عوامل روسها و بقیهى دستاندازهاى سیاسى در شهرها اخلال مىکردند، باز روحانیون همه جا پیشقدم، حفظ کننده و مهار کننده بودند. حتى اگر در یک قضیهى سیاسى مردم هم دو دسته مىشدند، در رأس این دسته هم روحانى بود و در رأس آن دسته هم روحانى بود؛ یعنى مردم دل به روحانیت مىدادند. در قضیهى مشروطیت هم آن کسانى که مخالف مشروطه بودند - البته این را بدانید که از روحانیون کسى مخالف مشروطه نبود، بلکه مخالفت از وقتى شروع شد که ظهور و حضور انگلیسها و انگشت پنهانى آنها در مشروطه واضح شد؛ و الا از اول هیچ کس حتى در نجف، که مدارکى وجود دارد، با مشروطه مخالفت نداشت - و در آنجایى که دو دسته شدند، باز مردم به اعتماد روحانىاى که در رأس کار بود، سر کار آمدند و دنبال این فکر را گرفتند؛ در مشهد یک جور، در زنجان یک جور، در تهران یک جور، و در مناطق دیگر هم یک جور.
دیدار با روحانیون 17/08/1385 مجال از دست رفته تنفس ملت
یک نکته در باب شناخت این تاریخچهى پرماجراى انقلاب ما این است که توجه کنیم که کشور ما بعد از اینکه سالهاى متمادى دچار استبداد سلطنتى بود تا دورهى مشروطه، مشروطیت یک فرصتى بود براى تنفس؛ یعنى انتظار این بود که حادثهى نهضت مشروطیت یک مجال تنفسى براى این ملت به وجود بیاورد، به آنها آزادى بدهد؛ اما اینجور نشد. مشروطیت از همان اول به وسیلهى بیگانگان، به وسیلهى قدرت مسلط آن روز دنیا یا یکى از قدرتهاى مسلط آن روز دنیا که دولت انگلیس بود، مصادره شد.
بعد از هرج و مرجى که در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصلهى چند سال، همان دولت بیگانهى سلطهگر خارجى - یعنى انگلیس - یک دیکتاتور خشن و بیرحم و بسیار خطرناکتر از سلاطین قبل از مشروطه - یعنى مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه - را بر سر کار آورد که او رضا خان بود. دیکتاتورى رضا خان بمراتب از دیکتاتورى ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه براى کشور و ملت ما بدتر و خشنتر بود که انگلیسها او را سر کار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادى نشدیم، بلکه وارد دوران استبداد دیگرى همراه با وابستگى شدیم؛ یعنى ملت طعم آزادى را نچشید. لذا وقتى نهضت اسلامى در ایران شروع شد و امام هدف از این نهضت را ریشهکن کردن حکومت استبدادى و حکومت سلطه و قطع نفوذ بیگانگان اعلام کرد، خیلى از مبارزین قدیمى و افرادى که دستشان تو کار مبارزه بود، زیاد باورشان نمىآمد؛ نمیتوانستند درست تصور کنند که چطور ممکن است چنین چیزى! سلطنت را در این کشور انسان از بین ببرد؟! من یادم است در همان سالهاى آخر مبارزه - که امام بحثهاى اساسى مربوط به حکومت را کرده بودند و این بحثها در بین مردم پخش شده بود و ایشان اعلام کرده بودند که شاه خائن است و شاه باید برود - بعضى از عناصر مبارز، فعال و خوب - که بعد هم در انقلاب فعالیتهاى زیادى داشتند - حتى آنها، میگفتند: مگر ممکن است؟! چطور امام مسئلهى سلطنت را مطرح میکند؟ مگر میشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمىآمد. علت این بود که دوران طولانى اختناق و استبداد در این کشور همراه شده بود با نفوذ بیگانه، سلطهى بیگانه و حمایت بیگانگان از نظام سلطنت. ولى این اتفاق افتاد.
دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت 24/09/1387 مشروطهی اسمی و انتخابات نمایشی
تاریخ را نگاه کنید - نمیگویم تاریخ قرنهاى متمادى را؛ تاریخ همین دوران مشروطه به این طرف را - مشروطه اسما در کشور به وجود آمد؛ اما از وقتى که رژیم پهلوى بر سر کار آمد، انتخابات به معناى یک حرکت نمایشى محض تلقى شد؛ جز در یک برههى کوتاهى در دوران نهضت ملى؛ در دوران دو سالهاى که یک مقدار اوضاع بهتر بود؛ ولى آن هم اشکالات فراوانى داشت؛ مجلس را تعطیل کردند، اختیارات مجلس را به دولت دادند که اینها در زمان مصدق انجام گرفت. در بقیهى این دوران، انتخابات نمایش محض بود. در آن برههاى که بنده و امثالى که در سنین من هستند یادشان هست، همه میدانستند که انتخابات مطلقا به معناى انتخاب مردم نیست. یک کسانى را دستگاههاى قدرت، دربار آن روز شاهان در نظر میگرفتند، رقابتهائى بین خود آنها انجام میگرفت، با همدیگر زد و خورد هم میکردند؛ اما آن کسى که میخواستند بیاورند توى مجلس بنشانند که مطیع باشد، سربهزیر باشد، منافع آنها را تأمین کند، حق مالى غاصبانهى آنها را بدهد، او را مىآوردند توى مجلس مىنشاندند. مردم هم براى خودشان میرفتند. در تمام این دوران، کمتر وقتى اتفاق افتاد که مردم احساس کنند حالا باید بروند در این صندوق رأى یک رأیى بیندازند تا در مدیریت کشور تأثیرى ببخشد. مطلقا چنین چیزى نبود. ماها اسم انتخابات را تو روزنامه ها مىشنفتیم که میگویند: حالا انتخابات است. نمىفهمیدیم روز انتخابات کى هست؛ مردم نمىفهمیدند. در وقت انتخابات، چند تا صندوق میگذاشتند یک جا، خودهاشان هم گفتگو و هیاهوى مختصرى میکردند و همان کارى که میخواستند، انجام میدادند و تمام میشد میرفت. مردم نقشى نداشتند.
بیانات در دیدار جمعى از معلمان، پرستاران و کارگران 09/02/1388
*در صورت تمایل و حوصله، لینک های زیر هم برای مطالعه مفید هستند.
- ۹۲/۰۵/۱۶