ایماء

ایماء به معنای اشاره و کنایه؛ ساده ترین نام برای دفتری است که از هر دری سخنی کوتاه به میان آورده و امیدوار است اگر مفید نیست مضر نیز نباشد

ایماء

ایماء به معنای اشاره و کنایه؛ ساده ترین نام برای دفتری است که از هر دری سخنی کوتاه به میان آورده و امیدوار است اگر مفید نیست مضر نیز نباشد

مشخصات بلاگ
ایماء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالْعَصْرِ ﴿١﴾
إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾
إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾
.
.
.
قال الإمام الحسین بن علی:
إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا، وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا هر آن جایى که دین وسیله زندگى آنها باشد، دین دار باقی می مانند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.
.
.
.
گنهکار اندیشناک از خدای/
به از پارسای عبادت‌نمای//
#سعدی

نویسندگان

پیوند"جهان سومی"،"شغل،علاقه،وجد"و"ایده"کمی نامأنوس و بی ربط است؛که البته باید مخاطب این نامأنوسی را با خلأهای شخصیتی و تیپکالی نگارنده،آن هم در کنار چند قضیه مفقوده،همه را با هم جمع نماید.

اما حرف ناحساب این فرزند طایفه قابیلیان دنیا
برادرم
زمانی که خواسته یا ناخواسته بپذیریم که حق داریم تا ناحق باشیم،دیگر چه فرقی دارد که در کدام گوشه جهان رخت سکنی پهن کرده ایم...؟!؟!
زمانی که اشرف مخلوقات را بخوانیم محور خلقت و اعطا کل ذی حق حقه را به بهانه ی اومانیسم به لذت بیشتر و زحمت کمتر تعریف نماییم.و در پشت تریبون های تک تک سلول هایمان روزی صد بار به تقابل عقل و شرع به بهانه تعیین تکلیف برای انسان و توهین به شرافتمان،آن هم از سر جهل مرکب،دامن بزنیم،دیگر ایده و ایده پردازی را کجای دلمان بگذاریم...؟!؟!
زمانی که تفاوت حقوق و حدود انسانی را ندانسته و بجای تقسیم شئون زندگی به شرعی و غیرشرعی،گزینه ممکن و غیرممکن را در پیش روی خودمان بگذاریم،دیگر وجد،علاقه و شغل چه معنایی دارد...؟!؟!
زمانی که انسان ناطق را مایل بدانیم و به دنبال کثرتِ شدت،مدت و قاطعیت در لذت باشیم،دیگر واژه تلاش را در کدام قاب معنا باید ترجمه نمود...؟!؟!

برادرم
زمانی که اصالت به امیال فردی باشد دیگر آمریکا و ایران،ایده پردازی و جهد و جد،وجد،علاقه و شغل می شوند وبال گردنی،برای انحطاط بیشتر، و اندک ندای مخالفت درونی و بیرونی(که روزی نامشان وجدان و امربه معروف بود)با مارک پوپولیسم در نطفه خفه می شود.
و همان خنده ها و ایده ها می شود وسیله ای برای برداشتن ارزش و تکلیف به بهانه انسانیت،شرافت،آزادی،جهان سومی،وجد،علاقه و شغل و...
و اما بجایشان،عَلَم می شود
قابیلی بودن را برای انسان بی انسان
بی خدایی را برای بی مسئولیتی
بی خیالی را برای بی حرمتی
بی باکی را برای بی مبالاتی در ارزش ها
و...

دیگر حوصله نگاشتن ندارم؛پس در یک کلام
درد آن است که آداب ادب را فراموش کرده ایم...
و زمانی که آداب ادب فراموش شود،دیگر قیام برای"دعوت" و "جهاد اکبر" نه تنها معرفت نمی آورند که مع الاسف جنودشان چنان چهارپایی میدان دار دنیا و دنیاداری می شوند.
درد جای دیگری است...
آب کم جو، تشنگی آور به دست*تا بجوشد آبت از بالا و پست
باید مکتب، گرایش، آگاهی و استعدادهایمان را شناخته و در نظراتمان بازنگری کنیم...
التماس دعا
یاحق


*نظر این حقیر بر پست "شغل،علاقه،وجد" جناب خارج از چارچوب



  • ابوذر محمدی

برای نشر فرهنگ دینی و ترویج معارف ناب شریعت نیاز به دغه دغه،جهاد،اقدام فراگیر و تلاش خستگی ناپذیر است.با آسودگی چنین آرزویی در رویا هم برآورده نخواهد شد،چه رسد به بیداری.
انتظار اینکه ما توده مردم،خود ملتفت و متوجه شده و به سراغ طبیبان و حضرات آقایان بریم، یک انتظار بیهوده،نسنجیده و نابخردانه است که حاکی از غفلت و عدم اطلاع خواص و طبیان به جنس درد عوام جامعه امروز است.در این روزگار جز فشار فقر و گرسنگی دردی احساس نمی شود که طبیب منتظر بیمارش بنشیند. طبیب باید برود و ابتدا مردمان را با دردها و محنت های سرطانی دینی و معنوی که چونان دهل دزد شب بی صدایند آگاه ساخته و سپس به درمان و علاج بنشیند.
بنابراین وظیفه:
یکی دردسازی یعنی زمینه سازی جهت احساس درد است و دیگری درمان و مداوای دردهای خاموش و بی صدای روحی و درونیست.
مسخ شدن و بی دردی خود بدترین درد دینی جامعه نسخ شده ی امروز ما است. بیماری روحی و خلاء معنوی بر خلاف بیماری جسمی هر اندازه بیشتر و وخیم تر می شود، بی صداتر و کم دردتر می گردد تا اینکه ناگهان حیوان ناطق یعنی بشر بن آدم را به سکته روحی مبتلا می سازد.
آری،درد،شلاقی است برای تکاپو،تکاپو و تلاشی در جهت درمان و امان.
  • ابوذر محمدی

جا مانده‌ایم و شرح دل ما خجالت است
زائر شدن، پیاده، یقینا سعادت است
ویزا، بلیط کرب و بلا مال خوب هاست
سهم چو من پیامک 'هستم به یادت' است
یک اربعین غزل، به امید عنایتی...
این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است
چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش
یعنی غزل، نشانه‌ی عرض ارادت است
ما هیچ، ما گناه... فقط جان مادرت
امضا بکن که نوکرت اهل شهادت است
'باشد حسین ، کرب و بلا مال خوب‌ها'
یک مهر تربت از تو برایم کفایت است...


اما بعد از تحریر دریچه ای دیگر از این راهپیمایی عظیم نظرم را جلب کرد.

.

.

.

امروز با دیدن تصاویر پیاده روی زائرین اربعین حسینی از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم.

ای کاش امام امت نیز در میانمان می بود و می دید که این بسیج بیست میلیونی آن پیر مراد است که با معرفت به آیه شریفه:

محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطأه فأزره فستغلظ فستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعد الله الذین امنو و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما

جان در طبق اخلاص نهاده و با شعار یالثارات الحسین و هیهات من الذلة می رود تا عهد ناگسستنی خود را با امامُ الاحرار برای آزادسازی قدس شریف تازه کند.

به راستی این زائرین همان بسیجیان ند که در دل اندکی شک راه نداده و فراموش نکردند، که راه قدس از کرب و بلا می گذرد.

  • ابوذر محمدی

الامام الحسین علیه السلام:

و قال الاخوان اربعة: فاخ لک و له. و اخ لک. و اخ علیک. و اخ لا لک و لا له. فسئل عن معنی ذلک؟ فقال علیه‏ السلام: الاخ الذی هو لک و له، فهو الاخ الذی یطلب باخائه بقاء الاخاء، و لا یطلب باخائه موت الاخاء، فهذا لک و له لانه اذا تم الاخاء طابت حیاتهما جمیعا، و اذا دخل الاخاء فی حال التناقض بطلا جمیعا. و الاخ الذی هو لک، فهو الاخ الذی قد خرج بنفسه عن حال الطمع الی حال الرغبة فلم یطمع فی الدنیا اذا رغب فی الاخاء، فهذا موفور علیک بکلیته. و الاخ الذی هو علیک فهو الاخ الذی یتربص بک الدوائر، و یغشی السرائر، و یکذب علیک بین العشائر، و ینظر فی وجهک نظر الحاسد، فعلیه لعنة الواحد. و الاخ الذی لا لک و لا له فهو الذی قد ملأه الله حمقا فابعده سحقا، فتراه یؤثر نفسه علیک، و یطلب شحا ما لدیک.

در این روایت حضرت به اخوّت و دوستی هایی که در دنیای واقعی و در روابط اجتماعی وجود دارد، توجه می نمایند و دو نوع از این اخوت ها و دوستی ها را می پسندند، یکی دوست و برادری که هم خودش و هم تو را در نظر دارد و دیگری برادری که فقط تو را در نظر می گیرد و خودش به فراغت و استغنایی رسیده که سهمی نخواسته و با تمامی وجود، رو به برادرش آورده است.

اخوتی بر خواسته از سر ایمان، که یا به مرحله ای از استغنا و بی نیازی رسیده که می تواند با تمام بدی های تو، بر تو ببخشاید و نیز تمنایی هم در پس این بخشش نداشته باشد، که این یعنی مسدّد شدن و تمامی ضعف ها و شکاف ها را پر کردن و سامان دادن. و یا اینکه در سطحی از حکمت و شعور هست که تداوم برادری را می خواهد و در برابر آنچه خواسته، از سر شوق و با کمال میل بهایی می پردازد و اقدامی می کند.

آری؛ به راستی وجود عاشق و فارغ، به اخوت بخشاینده می رسد، می دهد و نمی خواهد. و نیز وجود عاقل و حکیم، به برادری پاینده و دو سویه می رسد، می دهد و نمی خواهد.

اما دوست و برادری هست که با شیطنت و خباثت، همه چیز را برای خود می خواهد و با حسادت همه را بر تو می شوراند و علیه تو می چرخاند و یا اینکه با حماقت بر تو و بر خودش، اقدام کرده و نه تنها تو، که خود را نیز محروم ساخته، و در آخر طمعِ  تقدّم و سبقت می کند در آنچه که تو داری و او به واسطه حکمت باری تعالی محروم است. بله؛ این حماقت و طمع آن حسادت و دشمنی، در تمامی دوستی ها و برادری های رایج نمونه دارد. برادری ها و برادرانی که حماقت و حسادت دیگر جایی را برای برادری واقعی باقی نگذاشته است. برادرانی رایج که در کمین ساده لوحی و یا غفلت و خوش باوری فرزندان همان آدم ابوالبشر رانده شده نشسته و کمر همت بسته تا برادرشان را به خاک سیاه بنشانند.

و این یعنی با و جود حسود برنامه ریز، باید به اخوت شیطانی تن داد، اخوتی بی ثمره که فقط از سر نا اهلی می خواهد، ولی دریغا از پس دادن حتی نَمی. بله؛ در نهایت آدم احمق طمعکار به اخوت سراب و پوچ می رسد، چون نمی دهد و نمی خواهد.

.

.

.

به نظرم این بیان خلاصه و موجز حضرت که البته همراه با علامات حماقتو حسادتو فراغتو حکمت همراه است، قصه ی تمامی دوستی ها و برادری های فعلی ماست.

دوستی ها و برادری هایی که آدمی را در برابر برادران موجود و دوستان رایج، بیدار و آگاه ساخته و با توجه به قابلیت قابل، انگیزه ای در خور برای عشقو فراغتو استغناو بی نیازی فراهم می آورد. انگیزه ای که ببخشد و چیزی نخواهد، چرا که بدون توقع و چشمداشت، تحمّل و گنجایش آدمی در برابر دوست بالا می رود. و دیگر از دوست نه تنها برای خود که برای دیگران نیز سودی نخواسته و انتظاری ندارد.

.

.

.

و در این روزگار به دنبالی رفیقی برای طی طریق هستم، که باران خوبی او حجت را بر من تمام کرده و چونان الگو و آموزگاری نمونه در کویر تشنه و در سراب فریب ها و دغلکاری ها جرعه جرعه دستم را بگیرد.

از تو مدد یارفیق مَن لارفیق له


بد نیست تا روابط دوستانه ی  جناب مصطفی علم خواه را نیز بخوانیم
  • ابوذر محمدی

سَمِعتُ اباعبدالله علیه السلام یَقُولُ لِاصحابه یوما: "لاتَطعُنُوا فی عیوب مَن أقبلَ إلیکم بِموَدّته و لاتُوقِفُوهُ علی سَیِّئَة یخضَعُ لَها فَإنّها لیسَت مِن أخلاق رسولِ الله صلی الله و علیه و آله، و لا مِن أخلاق أولِیائه"

در این ایام پر محنت و سخت، سیدمحمدمهدی_ر، محمدعلی_ب، سیدمحمدمهدی_ح و محمدحسین_م بر خلاف دیگران که ادعای رفاقت به سبک جنگشان گوش عالم و آدم را کر می کرد؛ در عمل اظهار دوستی کردند و در نقش بشیر و نذیری دلسوز و دستگیر، با شرح صدری بی مثال، مرزهای دوستیشان را  برایم گشودند و پیغمبر وار سمتم آمدند.

آری؛ پس از نظاره ی مدتها تلاطم و آشفتگی ام، بی آن که طعن در عیب را دست گیرند و با دستی پر ز سرزنش ها و بهانه های خاله خرسکی طردم کنند، در عمل اظهار محبت کردند و چونان آیینه، مصداق حقیقیِ "أحبُّ إخوانی إلیَّ مَن أهدی إلیَ عیوبی" شدند.

إخوانی که علی رغم وجود عیب های بی نظیر و کم نظیر در این حقیر خاسر ضمیر، باز هم فرصتی دیگر آفریدند و با حضور مرآة وارشان در پیش رویم، حق تمام و کمال شاه بیت روابط اجتماعی اسلامی را بجا آوردند.

و این خود برای من و زمانه ام، بهتربن هدیه است جهت تحکیم رشته پیوند محبت با صمیمیت و صداقت؛ چرا که

دوستان را به گاه سود و زیان

بتوان دید و آزمود توان


  • ابوذر محمدی

قال الحسین علیه السلام:

یا شیعة آل ابوسیفان ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا

آدمی گاهی محدود و اسیر است، تا آنجا که به حریّت و آزادی می رسد و با غریزه ای از غریزه ای جدا می گردد. آدمی اگر پس از حریت و آزادی به حریتش شکل داد و با دین، خود را مهار کرد و با عبودیت، این نیروی فعال را به کار گرفت، به مرحله ای بالاتر از طبیعت خود رسیده است که دین شکل انسان آزاده است و انسان پس از آزادی به دین می رسد و با عبودیت به نزدیک ترین راه تا رشد و قرب دست می یابد.

قدر و استمرار آدمی، او را به دین و عبودیت می خواند و حریت و آزادی او را شکل می دهد. و تبخیر هرز را به حرکت و نور می رساند.

در این کلام پر نور، این نکته روشن گردیده که حریت و آزادگی، مرحله ای نازل تر از دینداری و خداترسی است، می فرماید: اگر دین ندارید و از معاد و پاداش ها هیچ نمی ترسید، پس حریت و آزادگی در دنیای خود را داشته باشید.

این نکته برای ما سنگین است، چون خیال می کنیم آدمی پس از رهایی از مذهب و خرافات، به آزادگی و آزادی اندیشه و روشنی فکر می رسد، در حالیکه دین به آزادی آدمی جهت و شکل می دهد.

آب راکد پس از تبخیر به آزادی رسیده، ولی به هرز هم رفته و بی حاصل مانده، مگر اینکه این وسعتِ تبخیر کنترل شود و توربین ها را حرکت دهد و نور روشنی بیاورد.

دین، در پی این شکل یافتن آزادی و جهت دادن به آزادی است. آدمی پس از آزادی و قیام از سر هستی به دین می رسد، به سوخت و محبت و اطاعت و عبودیت می رسد و عشق به خدا و ترس از کارهای خود را تجربه می کند. و این عشق و دینداری و این ترس و حذر، او را به راه و مقصد و نجات از هرزگی و پوچی می رساند. در این عمق کمی درنگ کن!

  • ابوذر محمدی

سی سال است که دشمنان امام و انقلاب، با وارونه سازی یک خبر و تحریف ماجرا، مدعی هستند که امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مردم ایران قول داده است که آب و برق مجانی می‌شود. دروغگویان حتی مدعی هستند که امام بزرگوار ما، در بدو ورود به وطن یعنی در دوازدهم بهمن سال ۵۷ این وعده را به مردم داده است!
اما رجوع به اصل سخنان امام در بهشت زهرا نشان می‌دهد که اصلا و ابدا چنین وعده‌ای در سخنرانی امام خمینی وجود ندارد و در حقیقت این مساله مربوط است به سخنرانی ایشان در ۱۲ اسفند سال ۵۷ و در مدرسه فیضیه.
البته برای دشمنان امام فرقی نمی‌کند که این سخنرانی مربوط به ۱۲ بهمن باشد یا ۱۲ اسفند. آن‌ها با استناد به این سخنرانی و عدم تحقق چنین وعده‌ای، می‌خواهند اینگونه وانمود بکنند که امام خمینی و یا انقلاب، مردم را فریب داده‌اند و یا با چنین وعده‌هایی انقلاب را پیش برده‌ا‌ند و یا اینکه این قبیل وعده‌ها فاقد پشتوانه علمی و کار‌شناسی و به دور از واقعیت بوده است! متاسفانه در نوشته‌های ضدانقلاب انواع و اقسام توهین و اهانت و فحاشی را علیه امام می‌بینیم.

در مقابل، دوستان امام و انقلاب و حتی برخی مسئولان رسمی کشور هم گاهی ضمن تایید این مساله، به زعم خود سعی کرده‌اند با توجیهات مختلف از امام و انقلاب دفاع کنند! گویا این‌ها هم باور کرده‌اند که امام چنین وعده‌ای را به مردم داده است! مثلا آقای علیرضا محجوب نماینده مجلس گفته است: «حضرت امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعلام کردند آب و برق برای مردم رایگان است، اما پس از آن کار‌شناسان اعلام کردند که اجرای این موضوع تنها برای افراد کف جامعه امکانپذیر است.» 

این اظهارات موافق و مخالف در حالی صورت می‌گیرد که مراجعه به اسناد انقلاب و آرشیو مطبوعات آن روز، نشان می‌دهد که شخص دیگری غیر از امام برای اولین بار این وعده را به مردم داده است! در حقیقت مطلب امروز من هم افشای این دروغ سی ساله و بیان یک واقعیت پنهان است. ابتدا به عبارت امام توجه کنید: «علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را می‌خواهیم مرفه کنیم. شما به معنویات احتیاج دارید، معنویات ما را این‌ها بردند. دلخوش نباشید که تنها مسکن می‌سازیم، آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی می‌کنیم اتوبوس را برای طبقه مستمند مجانی می‌کنیم دلخوش به این مقدار نباشید معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم. شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم. این‌ها شما را منحط کردند؛ این قدر دنیا را پیش شما جلوه دادند ‌که خیال کردید همه چیز ‌این ‌است.» همان طوری که اشاره شد این سخنرانی مربوط است به روز شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۵۷. از این عبارات مشخص می‌شود که حتما شخصی غیر از امام این دلخوشی مادی را برای مردم به وجود آورده است! با مرور اخبار روزهای قبل از سخنرانی امام، این شخص نامعلوم و این حقیقت پنهان مشخص می‌شود.
کیهان ۸ اسفند ۱۳۵۷ / سخنگوی دولت: «برای کم در آمد‌ها؛ آب و برق مجانی می‌شود!» سخنگوی دولت کسی نیست جز آقای عباس امیرانتظام! به عبارت دیگر لایحهٔ آب و برق مجانی را اولین بار دولت موقت مهندس بازرگان تصویب کرد و وعدهٔ آنرا هم به مردم داد و امام خمینی چند روز بعد، این وعدهٔ دولت موقت را تصحیح و تکمیل کردند!
در حقیقت امام به خاطر اینکه مبادا این قبیل وعده‌های دولتی، انقلاب اسلامی را به انقلابی صرفا مادی و با اهدافی مادی تبدیل کند، مصوبه دولت موقت را اینچنین تصحیح می‌کند که دلخوش به این نباشید که آب و برق مجانی می‌شود! امام بزرگوار ما توضیح می‌دهد که انقلاب اسلامی علاوه بر اینکه وظیفه دارد به فکر رفاه مادی مردم باشد، دنبال رفاه و سعادت معنوی آدم‌ها هم هست. چرا که انقلاب اسلامی بیشتر از آنکه مادی باشد، انقلابی معنوی برای گستتن بندهای اسارت و بردگی ناشی از استبداد و استعمار و استحمار بود.

پس در سخنان امام خمینی وعده‌ای وجود ندارد. ایشان با توجه به احتمال تغییر ذائقه مردم و تحریف معنا و مفهوم و آرمان انقلاب، هدف اصلی انقلاب را برای مردم و شاید هم برای دولت موقت تبیین ‌کردند.
فراموش نکنیم که دولت مهندس بازرگان و اعضای کابینه و شخص آن مرحوم، خودشان را آدم‌هایی متخصص و روشنفکر می‌دانستند که توانایی حل مشکلات مردم را دارند. آن‌ها گاهی به صراحت و گاهی هم با ایما و اشاره، روحانیون و رهبران انقلاب را به سنتی بودن و بی‌سواد بودن متهم می‌کردند!

به هرحال خوب یا بد، جدای از اینکه موافق این وعده باشیم یا مخالف آن و اصلا هر تفسیری که برای وعده آب و برق مجانی داشته باشیم، این دولت بازرگان بود که اولین بار این لایحه را تصویب کرد و خبر این وعدهٔ تاریخی را هم شخص آقای امیرانتظام یعنی سخنگوی دولت موقت و معاون نخست وزیر وقت در اختیار مطبوعات قرار داد!
پس اگر به زعم ضدانقلاب، وعدهٔ دروغی داده شده و یا وعده‌ای غیرکار‌شناسی به مردم داده شده، چرا کسی از بازرگان و دولت موقت اسم نمی‌برد؟! عدم اشاره ضدانقلاب و حتی دوستان انقلاب در سی سال گذشته به این حقیقت مهم و پنهان، جالب و عجیب است. اگر عبارت «آب و برق مجانی» را در اینترنت جستجو کنید، صد‌ها و شاید هزاران سایت و وبلاگ و کلیپ و فیلم اهانت آمیز علیه امام خمینی پیدا می‌کنید که همه آن‌ها بدون کمترین اشاره‌ای به این مصوبه دولت بازرگان، فقط و فقط به امام خمینی اهانت می‌کنند! اما کسی نمی‌گوید که سخنان امام، در حقیقت اشاره به وعده دولت بازرگان بوده است!
امروز که به مدد آرشیو کیهان، مشخص شده است اولین بار این وعده را دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان به مردم داده و خبر آن را هم شخص عباس امیرانتظام در اختیار مطبوعات قرار داده، آیا دروغگویان و هتاکان، به این حقیقت اعتراف می‌کنند؟ البته احتمالا، حالا که همه چیز ثابت شده، باز هم باید منتظر سوالات و شبهات جدید باشیم! ماجرای گاو بنی اسرائیل را که یادتان هست؟!


*برداشتی آزاد از جناب آقای "الف ح".


  • ابوذر محمدی

خط امام چیست خط امام = حرکت سرخ هابیلیان تاریخ

خط امام = استمرار حرکت انبیاء

خط امام = حجت خدا در روی زمین برای بندگانش

خط امام = حاکمیت مستضعفین و له‌ شدگان تاریخ

خط امام = تبلوربخشی شعار «لااله الا الله»

خط امام = سیاست نه شرقی و نه غربی

خط امام = آهن، ترازو، کتاب

خط امام = نفی استثمار، استبداد، استعمار

خط امام = ولایت در پناه فقاهت

خط امام = ادامه حرکت خونین عاشورا در کربلاهای زمان

خط امام = نفی فرهنگ استعماری و ره‌آورد کفر

خط امام = بازگشت به خویشتن خویش

خط امام = حاکمیت انتظار

خط امام = عدل، قسط، برابری

خط امام = انا لله و انا الیه راجعون

خط امام = هجرت، امامت، شهادت


  • ابوذر محمدی
بخشی از دست نوشته های این شهید الگو: و من وقتی در ایران جنازه ی شهیدی را می دیدم! سوال در ذهنم مطرح می شود که چرا من نیستم...؟!؟!

شماره 102 از سری کتاب های شهیدنامه که تحت عنوان فرعی همراه با شهدای روحانی استان بوشهر به چاپ رسیده، به معرفی این شهید پرداخته؛ و بخش هایی که در ادامه می آید برگرفته از کتاب"سفیر" است:

غلام اسحاق خان رئیس جمهور پاکستان:

شهید گنجی فردی باهوش و سخت کوش بود و همه، به ویژ مردم لاهور، همیشه او را به یاد خواهند داشت.

نواز شریف نخست وزیر وقت پاکستان:

من آقای صادق گنجی را شخصاً می شناختم و همیشه از تلاش ایشان برای مستحکم کردن روابط دوستانه بین ایران و پاکستان لذت می بردم.


صادق 28 ساله، در 54 مراسم تودیع شرکت و سخنرانی کرد و در جلسة باشکوهی که در روز 14 دسامبر برگزار شد، در صحبت‌هایش از هجر و فراق لاهور سخن‌ها گفت. زمانی که همسرش در وصف پاکستان می‌گفت اشک مجالش نداد، چرا که طاقت دوری از سرزمینی خوب با مردمانی مهربان را نداشت. زمانی که مردم پاکستان به سر و صورتش گل می‌ریختند و حلقه‌های گل بر گردنش می‌آویختند، بغض راه گلویش را می‌بست و مرتب می‌گفت که جدایی سخت است. روز پس از آن در مراسمی دیگر پس از ادای «بسم الله الرحمن الرحیم»، نتوانست سخن بگوید، پس اشک‌هایش را پاک کرد و تربیون را به دیگری سپرد. او باید این راه پر پیچ و خم را به پایان می‌رساند، پایانی که خود، آغاز دیگری بود و با رسیدن به فوز عظما حاصل می‌شد.

میراثی که شهید گنجی در این دوره پربار در پاکستان برای ما به جا گذاشت، شامل نگارش و ترجمه چندین کتاب به زبان اردو، یادداشت نگاری‌های روزانه و سلسله اطلاعات و گزارش‌های کاری‌ای است که حاصل تلاش‌های سه سال و نیمه‌اش در لاهور بود. گفته اند که شهید گنجی قلب‌ها را در لاهور و پاکستان آن‌چنان تسخیر کرده بود که حتی اندیشیدن به فراقش نیز برای مردمان ایران دوست و مسلمانان شیفته انقلاب، امام و رهبری دشوار می‌نمود. پس کمترین کاری که از دست آنان برمی‌آمد، تدارک مراسم تودیع برای این سفیر فرهنگی انقلاب بود، مراسمی که در کمال تعجب تعدادشان حد نصابی تازه در تاریخ این‌گونه بزرگداشت‌ها بر جای گذاشت. افسوس و صد افسوس که دشمن بدسگال، حتی حیات گنجی عزیز را در داخل کشورش نیز برنتافت. چهار شنبه 28/9/1369 بود و آخرین مراسم تودیع که از طرف ادبا، نویسندگان، شعرا و خبرنگاران در هتل اینترنشنال لاهور برگزار شده بود. این شهید عزیز به منظور شرکت در جلسه در ساعت 7 و 45 دقیقه جلو درب هتل می رسد و به محض پیاده شدن از ماشین، مورد هجوم وحشیانه چند تن از ایادی استکبار جهانی و وهابیون ملحد قرار می گیرد و با رگبار دشمن به خون خویش می غلطد و خون پاک و مطهرش، زمین لاهور را برای همیشه رنگین می کند .



*به مناسبت شهادت رئیس مکتب، تصمیم به معرفی شهیدی همنام با این امام همام گرفتم.
ان شاالله مقبول افتد...

  • ابوذر محمدی

جایگاه حوزه در انقلاب اسلامی ایران از منظر مقام رهبری(دام ظله العالی)

مقدمه

نظام صدقی جامعه ناشی از ارزش ها و هنجارهای دینی و انقلابی به مثابه زیرساخت های نگرشی، گرایشی و رفتاری است. شیوه زندگی خصوصی و عمومی، نحوه نگرش به جهان و جامعه، شیوه تحلیل مسائل فرهنگی و اجتماعی، نحوه مراودات عمومی همچون لباس پوشیدن، سخن گفتن و راه رفتن و غیره از این نظام صدقی در تاثیر است. با انقلاب اسلامی به رهبری امام به عنوان یک رهبر دینی و اجتماعی، شاهد تغییر نظام صدقی اجتماعی بودیم. بگونه ای که دین در تمام مناسبات روانی و اجتماعی جامعه و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی توسط این عامل تغییر اجتماعی دمیده شد و ارزش های پهلوی همچون شاه پرستی و فرمانبری سلاطین و حس و روحیه اشرافی گری و خوش گذرانی، زورگویی و زورپرستی، روحیه کشورفروشی و پیمان شکنی و غیره با موج تغییراتی انقلاب اسلامی به دست امام خمینی(ره) دستخوش تغییر شد و ارزش های ناب اسلامی و انقلابی توسط گفتمان امام جایگزین آن شد.

ارزش ها به عنوان بنیادی ترین عامل سامان دهنده اجتماعی و تعریف کننده هویت جامعه ایرانی می باشد. در انقلاب اسلامی به همه چیز رنگ ارزشی زده شد و به همه چیز از منظر ارزشی نگاه می شد. در این تغییر اجتماعی، عمیق ترین ارزش های اجتماعی ارتباط نزدیکی با نهادهای مذهبی در جامعه پیدا کرد، لذا مذهب به عنوان نهادی مناسب، تجلی گاه ارزش های اساسی اجتماعی شد. این ارزش های اجتماعی که با پیروزی انقلاب و نقش حضرت امام(ره) دچار تغییر شده بود کارکردهای ذیل را ایفا کرد :

1.  انسجام مدل ها و قواعد رفتاری جامعه
2.  وحدت روانی افراد: ارزش ها سبب انسجام و یگانگی ادراک از خود و جهان می شوند و این وحدت شخصیتی افراد جامعه را در پیش داشت.
3.  یگانگی و همبستگی اجتماعی: پیوستگی با ارزش های مشترک اجتماعی شرط مشارکت با جمع شد.

در این صورت بود که با رفتاری شدن ارزش های حاصله از انقلاب، آنها را تبدیل به هنجار نمود. اگر بخواهیم برخی از این ارزش های اجتماعی که می توان گفت در آن موقع به خلقیات اجتماعی ایرانیان تبدیل شده بود را نام ببریم می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

استکبارستیزی، طرفداری از مظلومیت و احساس انزجار نسبت به ظلم، ملاطفت با ملل زیر سلطه، حس خود باوری و اعتماد به نفس ملی، همبستگی و مشارکت عمومی، روحیه استقلال طلبی و روحیه تهاجمی، روحیه پایداری و ایثار اجتماعی، روحیه پیشرفت طلبی در کنار دین باوری .

با انقلاب اسلامی که کانون آن انقلاب در ارزش های اجتماعی به دست حضرت امام(ره) بود، روان اجتماعی مردم نیز تغییر کرد و با وقوع جنگ و دفاع مقدس، ارزش های والای دیگری هم به نظام ارزشی جامعه افزوده شد. پتانسیل قیام های مردمی در انقلاب و شهادت در آن مسیر به همراه آموزش های ناب ارزشی و انقلابی توسط امام و یاران و شاگردانش سبب پمپاژ ارزش در سطوح مختلف اجتماعی شد و چون توده مردم خود را در خطاب مستقیم و بی واسطه آن ارزش ها می دیدند، خیلی سریع این ارزش ها به هنجار و رفتار ایرانی تبدیل می شد. با شروع جنگ تحمیلی این ارزش ها روح و امید مضاعفی گرفت و در چهره دفاع مقدس خود را نشان می داد. اما پس از جنگ و در دهه 70 و 80 شاهد افول ارزش ها در چهره جامعه و رفتار اجتماعی ایرانیان بوده ایم. این افول هر چند که به کندی اتفاق افتاد ولی ابتدا در ارزشها و پس از آن در نگرش و گرایش و سپس در رفتار اجتماعی خود را نشان داد.

 

 

شاید بتوان گفت که سازه نظام ارزشی و صدقی بهترین مقوله ای است که در تبیین بستر پیدایش و تداوم انقلاب اسلامی برای گروه مرجع اجتماعی روحانیت می توان توصیف کرد. نظام صدقی در دوره پهلوی و شاهنشاهی از چنان مختصاتی برخوردار بود که امام خمینی (ره) توانست با تغییر آن مبنای اجتماعی تشکیل حکومت اسلامی را تاسیس و بسط دهد. نقش روحانیت نیز در این نظام صدقی به عنوان دالّ های معنادار حکایت می شود.

اما علی رغم زحمات فراوان در تولید و بسط نظام صدقی جدید انقلابی و اسلامی، شاهد افول نظام ارزشی در رفتار اجتماعی ایرانیان هستیم که نقش و کارکرد روحانیت نیز دچار تحویل و برخی اشتباهات شده است. این مقاله سعی بر آن دارد تا با بررسی علل افول ارزش ها به عنوان بستر اقدام حوزه های علمیه، به برآورد مختصات گفتمانی رهبری از نقش حوزه های علمیه و نسبت آن با انقلاب اسلامی بپردازد.

علل افول ارزش ها

1)      فرایند نارسا و ناکام تبدیل ارزش ها به هنجارهای اجتماعی: ارزش های اسلامی و انقلابی دهه اول انقلاب علی‌رغم سرمایه گذاری سنگینی که برد ولی به اعتقادات درونی و رفتار اجتماعی اکثریت مردم تبدیل نشد و تلاطمات و تحولات سریع و سنگین دهه اول فرصت و مجال درونی شدن آن ها را گرفت.

2)      تغییر و جابجایی ارزش های مسلط (نظام صدقی) جامعه: زمانی که ارزش های اجتماعی به طور گسترده و وسیع پذیرفته شده و نهادینه شوند، همانند یک چسب عمل می کند و مردم پیرامون آن به طواف می پردازند. در فرایند انتقال ارزش ها و هنجارها به نسل های دوم و سوم انقلاب نارسایی و انسدادهایی رخ داد و حتی در برخی موارد مشاهده می شود که نسل انقلاب در حال عبور از ارزش های انقلابی خود است در این صورت دیگر نمی تواند نسل اول هادی و رسانای ارزش اجتماعی انقلاب اسلامی باشد.

3)     کاهش مقبولیت و مشروعیت گروه های مرجع و حاملان اصلی ارزش های اجتماعی: ثبات و بقاء ارزش های اجتماعی حاصل از انقلاب اسلامی باید در نهادهایی رسوب می کرد تا رد خویش را به جای می گذاشت. از جمله این نهاد ها بسیج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، مساجد و تکایای مذهبی و حوزه های علمیه می باشد که بنیادهای بازتولید ارزش های اجتماعی اسلام و انقلاب محسوب می شدند و می شوند. اعتماد اجتماعی جزء تسهیل کننده تعاملات اجتماعی و سبب حل مسائل و مشکلات متقابل اجتماعی است. اعتماد عمومی به گروه های مرجع اجتماعی سبب مشروعیت و مقبولیت این گروه ها می شود. عدم اعتماد مردمی نشانگر نداشتن تلقی روشن و مطمئنی از انگیزه دیگران در روابط متقابل است. گروه های مرجع همانند گذشته قدرت اجتماعی بازتولید ارزش های اجتماعی را ندارند.

4)      بروز و ظهور ارزش های کاذب: جهانی سازی و غربی سازی و تهاجم فرهنگی غرب در تمام عرصه های علمی و اجتماعی به تولید و نشر ارزش های کاذب می پردازد. دژهای ملی و هویتی ما در گذر تولید ارزش های کاذب در معرض تهدید قرار گرفته است. راهبردهای استحاله فرهنگی نظام و تبلیغ آگاهانه یا ناآگاهانه نخبگان ، به تولید و ترویج این ارزش های کاذب پرداخته و بستر افول ارزش های اصیل اجتماعی انقلاب اسلامی را ایجاد کرده است.

5)      گسترش شبهات دینی در سطح عمومی جامعه: گسترش شبهه نقش بسیار مخربی در شالوده شکنی نظام ارزشی مسلط و تقلیل گرایشات ارزشی دارد. شبهات دینی با حصارشکنی از چهره بسیاری از قواعد و مدل های نظام صدقی جامعه به تقدس زدایی و عرفی شدن آن می شود و در نتیجه نقش ارزش ها در مناسبات و روابط اجتماعی دچار تزلزل و کم رنگی می شود.

6)      گسترش ابتذال اخلاقی و اجتماعی: بی هنجاری جامعه در گروی ابهام در ارزش هاست لذا از آنجا که ابتذال اخلاقی و اجتماعی نشانه بی هنجاری و به تبع آن بی ارزشی شدن جامعه است ؛ تهاجم فرهنگی در عرصه فرهنگ عمومی سبب به ابتذال کشاندن آن می شود و در این صورت با تغییر رفتار ارزشی اجتماعی شاهد نگرش ها و گرایش ها و در نتیجه ارزش های اجتماعی خواهد شد.

7)      چند ارزشی شدن (تکثر ارزشی) فضای عمومی جامعه: چند ارزشی در برخی موارد سبب تضاد ارزشی در جامعه می شود. ارزش های توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی در دهه های بعدی انقلاب اسلامی به تعارض و تضاد با ارزش های دهه اول سبب شد و این ارزش ها علاوه بر تزریق دوگانگی و ریای اجتماعی در عرصه عمومی مردم ، تعادل روانی جامعه را از بین می برد لذا می توان گفت تضاد ارزشی مرحله ای از فرایند تغییر ارزش هاست.

مختصات گفتمانی رهبری انقلاب اسلامی از حوزه های علمیه

تحلیل گفتمان بیانات رهبری انقلاب اسلامی در سالیان اخیر حکایت از توجه جدّی ایشان به دو مقوله کلیدی دارد : اول، تحوّل در حوزه های علمیه و دوم، تعامل حوزه علمیه و نظام اسلامی.

ایشان کلیه مسائل و راهبرد های حوزه های علمیه را در این دو عرصه بیشتر مورد توجه قرار می دهند:

تحول در حوزه های علمیه

رهبری تحول در سه خرده نظام آموزش[1]، پژوهش[2] و تبلیغ باید در دست فضلای حوزه باشد[3].

1)      تحول در هر سه محور باید از طبقات نخبه پایین حوزه به بالا خودجوش حاصل شود.

2)      طلاب جوان و فاضل و خوش فکر باید سر سلسله تحول آفرینی در حوزه های علمیه باشند.

3)      البته تحول آفرینی نخبگان به هیچ عنوان نافی وظایف اصلاحی نظام رسمی حوزه در سه محور مذکور نیست.

مناسبات حوزه علمیه و نظام اسلامی

حوزه های علمیه و طلاب باید خود را مسئول نظارت فرهنگی و معنوی بر تمامی ارکان نظام و مسئول تمام جوانب زندگی دینی مردم[4] بدانند. طلاب و حوزه های علمیه دو وظیفه نظارتی دارند:

1)      نظارت معنوی بر تک تک افراد جامعه[5]

2)      نظارت بر نظام فرهنگی و معنوی کشور: اگر یک برش افقی بر خرده نظام های سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجتماعی بزنیم و آنرا نظام فرهنگی بنامیم، طلاب و حوزه های علمیه باید مسئول طراحی و نظارت بر این نظام فرهنگی و معنوی باشند . طلاب و روحانیت باید نسبت به تغییرات در شاخص های فرهنگی حساس و دائما آن را رصد کنند .

فقه اکبر، تئوری اداره زندگی از دنیا تا عقبی است . فقاهت در دین نیز در گروی تعلیم و تعلم  این فقه است .ایشان مسئول تمام جنبه های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می باشند که پاسخ گویی به این زمینه ها در گروی تاملات فقهی و اخلاقی، فلسفی و کلامی می باشد .

امثال علامه طباطبایی با کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و سایر آثارشان خود را مسئول تمام جوانب زندگی مردم می دانستند، لذا با وجود اینکه می توانستند به فقه و اصول صرف بپردازند ولی توجه و تدقیق به ابعاد فلسفی و کلامی دین را لازم می دانستند. امثال ایشان به عرصه ذهنیت جامعه توجه می کردند و سئوالات اساسی را که در سطوح مختلف مردم مطرح بود بررسی و تحلیل می کردند . برخورد فعالانه با چالش های فکری و فرهنگی مردم از وظایف اصلی حوزه ها ست.

اگر بخواهیم خلاصه کنیم وظایف حوزه علمیه را در نسبت با نظام اسلامی  ، می توان سه عرصه کلیدی برای آن بر شمرد.

1.   تبیین و گسترش باور، بینش و ارزش‌های اسلامی و انقلابی در سطح توده های مردم
2.   تعمیق و توسعه دانش و معرفت اسلامی به مثابه نظریه پردازی و پشتوانه نظری نظام اسلامی
3.   کنترل و نظارت محتوایی و معنوی بر تمامی ارکان نظام اسلامی

مدل نهایی تحلیل گفتمان رهبری انقلاب اسلامی درباره حوزه علمیه

نقش و کارکرد روحانیت به عنوان یک گروه مرجع تاثیرگذار اجتماعی همواره در بستر فراز و فرود ارزش های اجتماعی بازتعریف می شود. در حال حاضر این نقش ها و وظایف دچار تحویل و دگرگونی هایی شده است که توجه به خطوط اصلی راهنمایی رهبری انقلاب اسلامی می تواند جایگاه و ساختار دقیق تر و بهینه تری را پیش روی نهاد روحانیت قرار دهد.

 

 

----------------------------------------

منابع :

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار علما و روحانیون استان خراسان شمالی،  19/07/1391

بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه‌، 20/07/1390

بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، 29/07/1389

بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان، 17/08/1385

رفیع پور، فرامرز(1379)، توسعه و تضاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، صفحه 8

جمال زاده(1345)، خلقیات ما ایرانیان، فروغی، تهران

کسروی، احمد،(1357)، در راه سیاست و سرنوشت ایران، شرکت سهامی چاباک، تهران، صفحه 27

 


[1] در حوزه آموزش، تحولات ذیل مطرح است:

1)      انعطاف پذیری نظام آموزشی حوزه(آزادى انتخاب درس و استاد و گرایش مطالعاتی، بر حسب استعداد و علاقه طلبه)

2)      سطح بندی و تخصصی شدن دروس حوزوی،

3)      بهینه کردن دوران فراگیری و آموزش از لحاظ کمی و کیفی

[2] در حوزه پژوهش، تحولات ذیل مطرح است:

1)      توجه به ابزارهاى پژوهشى جدید،

2)      هماهنگى و تعامل میان مراکز پژوهشى و نهادهاى نظام اسلامى( تعریف تحقیقات مسأله محور در حوزه های علمیه به نحوی که مسائل از دل نظام جمهوری اسلامی برخواسته باشد)

3)      توجه به تحقیقات جمعی از موارد تحول در نظام پژوهشی حوزه است.

[3] لازم به توضیح است که در چند سال اخیر مباحث تحول در نظام حوزه مطرح شده است ولی جهت گیری این تحول مشخص نشده است، لذا ساختار رسمی حوزه دچار نوعی رسمی زدگی(Formalism) شده اند و به نظر این رویکرد کافی نیست.

[4] لازم به توضیح است که هنوز در حوزه های علمیه فقه و اصول جزء دروس اصلی و فلسفه و عقاید و کلام و تفسیر و ... جزء دروس جانبی تلقی می شود. به نظر می رسد دلیل اصلی این نگاه ، فقدان توجه طلاب به تمام عرصه های حیات اجتماعی مردم است. از این رو مسأله شناسی و مسأله محوری باید در حوزه های علمیه مورد توجه و تاکید قرار گیرد.

[5] لازم به توضیح است که نوع اول از وظایف سنتی نظارتی حوزه ها و طلاب می باشد.


  • ابوذر محمدی