پس از باران...
رزمندگان در دل شب، در دل کوه ها و تپه ها، زیر ستارگان آسمان
فریاد یا صاحب الزمان سر می دهند، گریه می کنند و در تنهایی با امام خویش به وحدت می رسند.
احساس این که پشتیبانی دارند که ناظر فداکاری های آن هاست
فرماندهی بی نظیر که دنیای وجود زیر سیطره ی اراده ی اوست
دوستی که سراپای وجودش عشق و محبت و انسانیت است.
فرمانروایی که مظهر عدل و حق و مبارزه علیه ظلم و فساد است.
همیشه و همه جا هست، در آن لحظات که سربازان و رزمندگانش به او احتیاج دارند، حاضر است
به زمزمه های عاشقانه آن ها گوش فرا می دهد
به نیاز قلبی آن ها لبیک می گوید،
هنگامی که مجروحی در درد لذت بخش خویش می سوزد،
اوست که با لطف و محبت خود آرامش می بخشد ...
.........................................................
..............................................
................................
****************************************************************************
لحظاتی پس از تحریر:
جایی که دیگر مرگ و زندگی مطرح نیست، زنده ماندن مهم نیست، شهید شدن مهم نیست، مسئله شرف و رسالت و تعهد و مسئولیت است، آن جا که اقتضا ایجاب می کند که همه ی بود و نبود ها و همه ی هستی را فراموش نماید.
راستی که معیار ها عوض می شود، خوبی ها و بدی ها تغییر شکل می یابند، لذت و درد، پیروزی و شکست، حیات و ممات بی ارزش می شوند.
- ۹۱/۰۶/۲۷